هدف از جهاد اقتصادی چیست؟ نامگذاری سال 1390 به عنوان سال جهاد اقتصادی، در پیام نوروزی مقام معظم رهبری، مانند همیشه بیانگر جهتگیریهای کلی و تبیین رویکردهای غالب دولت و ملت در سال جدید است. توصیه به جهاد اقتصادی بهدرستی بر خلأ موجود در این زمینه و ضرورت تمرکز بر آن در این برهه از حیات طیبهی جمهوری اسلامی ایران اشاره دارد؛ و لذا تجمیع توجهات به سوی این هدف، وظایفی را به عهدهی همهی اقشار جامعه میگذارد . نکتهی مهم در تعبیر حکیمانهی مقام معظم رهبری، آمیزهی دو مفهوم جهاد و اقتصاد یعنی، پیوستگی توأمان ارزشهای مادی و معنوی در فرهنگ اقتصادی کشور است. ترکیب این دو واژه، نشان دهندهی هر دو وجهی مادی و ارزشی است که خود بیانگر نگاه جامع و چند وجهی آموزههای اسلامی به دنیا و آخرت در کنار هم میباشد . از هم اکنون میتوان امید داشت که به موازات بحث و گفتگوی فراوان در این زمینه، اقدامات عملی نسبتاً قابل توجهی، هم درجهت تحقق این هدف انجام گیرد، اما آنچه که بر اثربخشی وکارایی چنین رهنمودهایی میافزاید، درک درست این پیامها و هماهنگی اقدامات از سوی دولت و ملت است. در این بین، وظیفهی مجامع علمی، دانشگاهی و حوزوی در جهت تبیین ابعاد مختلف موضوع شاید از بقیه اقشار سنگینتر باشد. بخصوص وقتی به نقش الگویی انقلاب اسلامی ایران و ضرورت تبیین آموزههای خالص دینی و زدودن آن از پیرایهها و انگارههای موجود، بیشتر روشن میگردد. در این بین تدوین الگوی مناسب علوم انسانی و استخراج مبانی اقتصاد اسلامی، متناسب با شرایط و مقتضیات زمان، قطعاً از اولویتهای پیش روی نخبگان خواهد بود . واقعیت آن است که اقتصاد، یکی از پایههای اصلی بقاء و دوام تمدنهاست. نظامهای پدید آمده بر اساس هر نوع از تفکر و بینش، برای دوام و قوام خود به بنیانهای اقتصادی نیاز دارند. در این مسأله تردیدی نبوده و نظام اسلامی هم از آن مستثنی نیست. اما سؤال اینجاست که آیا بنیانها و ابزار اقتصادی در بین جوامع به درستی ساخته شده و در عمل استفاده صحیحی از آنها میشود؟ به این سؤال به صورتی میتوان پاسخ داد که مدیریت اقتصادی جامعه، سه معیار کلیدی در نظام اقتصادی یعنی؛ ارزشها، ابزارها و مناسبات بین آنها را، متناسب با فرهنگ و ارزشهای بومی به درستی مورد توجه قرار داده و آنگاه به حرکتی جهادی برای نیل به اهداف آن همت گمارد. بدیهی است که این حرکت قبل از هر چیز نیازمند تبیین شاخصههای مورد نظر در نظام اقتصادی خاص جمهوری اسلامی ایران است . نگاهی به مکاتب اقتصادی موجود و سوابق آنها نشان میدهد که کارکردهای اقتصادی در جوامع مختلف، اکثراً پیرامون دو قطب افراط و تفریط در نوسان بوده است. در جوامع غربی تحت تأثیر آموزههای سرمایهداری، اقتصاد به عنوان اصل و هدف نهایی فعالیتهای بشری قلمداد شده و متقابلاً در کشورهای شرقی نوعاً مسلمان، اقتصاد و کارکردهای آن به بهانهی اجتناب از مادیات، نادیده انگاشته و یا کمرنگ به حساب آمدهاند . در بین این دو نظریه قطبی و سایر نظریات در این باب، مجامع آکادمیک و نظریهپرداز در کشور ما، هنوز به قدر کافی به بازنگری لازم در مبانی علوم انسانی، که اقتصاد یکی از مهمترین آنهاست، نپرداخته و علیرغم وجود مائدههای ارزشمند در گنجینهی فرهنگ و ارزشهای بومی، بر سر سفره فرهنگ غربی نشسته است. به عنوان مثال، در مواجهه با پدیدهی بانک و بانکداری و مشروعیت آن، هنوز شبهاتی در چگونگی استفاده از این مولود نظام سرمایهداری و میزان انطباق آن با قوانین شریعت وجود دارد. همچنین در مورد میزان و نحوهی مداخلهی دولت در استفاده از ثروتهای عمومی و مسایل نوپدیدی مانند محیط زیست و منابع طبیعی و ضرر و زیانی که آحاد جامعه از برداشتهای بیرویه و خسارات جبرانناپذیر به ثروت ملی متحمل میشوند، نکات مبهمی وجود دارد. اینها از جمله مسائلی است که گرچه در شرع و قانون اساسی در مورد کلیات آنها بحث شده اما در خصوص مصادیق و تطابق با مقتضیات دنیای جدید، به بازنگری و تعاریف مجددی نیاز دارند.
البته برای تبیین مفهوم جهاد اقتصادی، فرمایشات مقام معظم رهبری در حرم مطهر حضرت امام رضا(ع)، در کنار سایر رهنمودها و پیامهای ایشان، خود بهترین مبین و مفسر مطلب بوده و نشان از آن دارد که در الگوی اسلامی، اولاً؛ «توسعه اقتصادی» هدف نهایی نیست، بلکه توسعهی جهتدار، که ایشان با مفهوم «پیشرفت» از آن نام میبرند، مطلوب نظام اسلامی است. ثانیاً این هدفگزاری با شاخصههایی همراه است، از مهمترین آنها میتوان «تحقق رشد هشت درصدی، افزایش بهرهوری، کاهش نرخ بیکاری، توانمندسازی بخش خصوصی، رشد سرمایهگذاری، تقویت تعاونیها و ایجاد زیرساختهای لازم برای رفع موانع تولید»، به عنوان مهمترین اهداف اقتصادی کشور نام برد. خوشبختانه دولت محترم نیز در این راستا، اصلاح نظام بانکی را در سال 1390(ش)، به عنوان یکی از محورهای مهم طرح تحول اقتصادی، در دستور کار خود قرار داده است. لذا میتوان امیدوار بود که زمینهی لازم برای اصلاح و کارآمد کردن یکی از مهمترین نهادهای پولی و مالی کشور در سال جاری فراهم گردد. اینها همه نشانههای مبارکی است که در کنار سایر نشانهها، آیندهی درخشان و پرباری را در طلیعهی سال جدید شمسی نوید میدهد. *
*دکتر محسن صمدی، کارشناس ارشد اقتصادی و استاد دانشگاه
نوشته شده توسط : سبحان |
یکشنبه 90 فروردین 14 ساعت 6:2 عصر
|
|
نظرات دیگران
نظر
|
وای اگر خامنه ای حکم جهادم دهد...!!! هر تلاشى را نمیشود گفت جهاد. در جهاد، حضور و رویاروئى با دشمن، مفروض است. پیشرفت منهاى عدالت، از نظر اسلام اصلاً پیشرفت نیست. من امسال را «سال جهاد اقتصادى» اعلام کردهام. این معنایش این است که ملت ایران در این برههى از زمان، جهادش به طور عمده در عرصهى اقتصاد است.
این کارى که در این منطقهى صنعتى و اقتصادىِ عظیم دارد انجام میگیرد، یک جهاد است. نیت اگر نیت خدائى باشد، میشود جهاد فىسبیلاللَّه. وقتى انسان براى اعلاى کلمهى حق، اعلاى کلمهى اسلام، عزت بخشیدن به امت اسلامى و ملت مؤمن و مسلمان ایران تلاش میکند، این جهاد میشود جهاد فىسبیلاللَّه. آن وقت در این تلاش، برکات و عظمت و شأن جهاد فىسبیلاللَّه وجود دارد. یک جمله خطاب به همهى ملت ایران است و آن اینکه در این جهاد اقتصادى همه شریکند. در ادارهى اقتصاد یک ملت، مصرف هم یک رکن عمده است؛ مصرف درست، مصرف خوب، مصرف دور از اسراف و تبذیر و اتلاف مال؛ همین چیزى که همیشه توصیه میشود. ایجاد فرهنگ کار و تلاش للَّه. شما حتّى سر یک کلاس، یک معلم هم که باشید، میتوانید در این جهاد اقتصادى سهیم باشید؛ این فرهنگ را به این جوان، به این نیروى انسانىِ فردا تعلیم میدهید؛ این میشود جهاد اقتصادى. در هر بخشى که باشید، میتوانید در این جهاد سهیم باشید. کمک به پیشرفت عدالت. این دهه براى ما دههى پیشرفت و عدالت است. پیشرفت منهاى عدالت، از نظر اسلام اصلاً پیشرفت نیست. گوشه ای از بیانات امام خامنه ای در جمع کارکنان میدان گازی عسلویه
نوشته شده توسط : سبحان |
شنبه 90 فروردین 13 ساعت 3:1 عصر
|
|
نظرات دیگران
نظر
|
« قافله عشق در سفر تاریخ است و این تفسیری است بر آنچه فرموده اند: کل یوم عاشورا و کل ارضٍ کربلا... این سخنی است که پشت شیطان را می لرزاند و یاران حق را به فیضان دائم رحمت او امیدوار می سازد. ... و تو ، ای آن که در سال شصت و یکم هجری هنوز در ذخایر تقدیر نهفته بوده ای و اکنون ، در این دوران جاهلیت ثانی و عصر توبه بشریت ، پای به سیاره زمین نهاده ای ، نومید مشو ، که تو را نیز عاشورایی است و کربلایی که تشنه خون توست و انتظار می کشد تا تو زنجیر خاک از پای اراده ات بگشایی و از خود و دلبستگی هایش هجرت کنی و به کهف حَصینِ لازمان و لامکان ولایت ملحق شوی و فراتر از زمان و مکان ، خود را به قافله سال شصت و یکم هجری برسانی و در رکاب امام عشق به شهادت رسی... یاران! شتاب کنید ، قافله در راه است . می گویند که گناهکاران را نمی پذیرند ؟ آری ، گناهکاران را در این قافله راهی نیست ... اما پشیمانان را می پذیرند . آدم نیز در این قافله ملازم رکاب حسین است ، که او سرسلسله خیل پشیمانان است ، و اگر نبود باب توبه ای که خداوند با خون حسین میان زمین و آسمان گشوده است ، آدم نیز دهشت زده و رها شده و سرگردان ، در این برهوت گمگشتگی وا می ماند .»(شهید آوینی-فتح خون) انشاءالله فردا عازم زیارت عتبات هستم و اگر خداوند توفیق دهد و حضرت علی علیه السلام رخصت بفرمایند،لحظات پایانی سال 89 را در جوار حرم مطهر ایشان به سر خواهم برد. و چه سالی بود سال 89... تصور ابتدایی این است که نقطه عطف معمولا در میانه یک مسیر واقع می شود ،اما وقتی سال 89 را بصورت مقطعی مورد بررسی قرار می دهم ،امیدوار می شوم که نقطه عطف و نقطه تعالی بنده در این چند روزه پایان سال واقع شود و با شروع سال جدید در سرزمین کرب و بلا بعنوان عضوی از سلسله پشیمانان تاریخ، از ملازمین رکاب امام حسین علیه السلام باشم و مرا نیز به باب توبه ای که خداوند با خون حسین میان زمین و آسمان گشوده است ، راهی باشد و از دهشت و رهاشدگی و سرگردانی این سیاره رنج، خلاصی یابم.(یا دلیل المتحیرین) همه دوستان بنده را حلال بفرمایند ،من هم قول می دهم که در همه مشاهد شریفه دعا گویشان باشم.(انشاءالله) پیشاپیش فرارسیدن سال 1390 را هم تبریک می گویم و دوباره فریاد می زنم عید ملت مستضعف روزیست که مستکبرین دفن شوند. به امید پیروزی مسلمانان کشورهای منطقه خاصه شیعیان کشور بحرین
نوشته شده توسط : سبحان |
پنج شنبه 89 اسفند 26 ساعت 11:28 عصر
|
|
نظرات دیگران
نظر
|
توجه به مهدى که در این دعا مىخوانیم؛ انا توجّهنا و استشفعنا و توسّلنا بک الى اللّه، از آنجا شکل مىگیرد که ما محبوبهاى دیگر و رهبران دیگر را تجربه مىکنیم و به ضعفها و محدودیتها و یا پستىها و زشتىهاى آنها راه مىیابیم. و از آنجا شکل مىگیرد که مىبینیم دیگران ما را براى خویش نردبان مىخواهند و از ما پل مىسازند. نمىخواهند که ما با کارهامان رفعتى بگیریم، که؛ مىخواهند کارها پیش برود و سامان بگیرد. و از آنجا شکل مىگیرد که مىبینیم ما در دستهاى کوچک و آلوده و حتى پاک آنها، جا نمىشویم و در حوض کوچک آنها جایى نداریم. آدمهایى که توسعه یافتهاند و پوستهها و دیوارها را شکستهاند نمىتوانند دوباره به زندانها باز گردند و نمىتوانند سر بر دامان کسانى بگذارند که زندانبان آنها هستند. محدودیت با توسعه سازگار نیست. استثمار با رشد آدمها سازگار نیست . توجه به مهدى این رشد و توسعه را مىطلبد. کسى که سر در لاک تعلقها و بتها دارد، نمىتواند به مهدى روى بیاورد و نمىتواند که همراه حجّت بیاید و نمى تواند که دوام بیاورد. از میان راه مىبُرّد و به خاطر تعلقها مىماند . کسانى که همراهى و معیت ولىّ را مىخواهند و دعا مىکنند: واجعل لى مع الرسول سبیلا، خواستهاى بالاتر از کسانى دارند که راهى به سوى رسول مىخواهند و مىگویند: واجعل لى الى الرسول سبیلا. راهى به سوى رسول یافتن،با همراه رسول ماندن و از او جدا نشدن و در چند راهى خواستهها از او نبریدن، برابر نیست. همراهى رسول، همراهى در اهداف را مىخواهد. و من که به هدفهایى کوتاهتر از اهداف رسول دل بستهام، ناچار از رسول جدا مىشوم. ناچار از ولى جدا خواهم شد، همانطور که آن سوار در عصر عاشورا و در هنگام تنهایى حسین از او جدا شد، و سوار بر اسبى که در میان خیمهها پنهان کرده بود و آن را از تیرها و نیزهها محفوظ داشته بود، به تاخت از حسین رو بر گرفت و توجیه هم داشت که با حسین بر نصرت او بیعت کرده بود و در چنین شرایطى دیگر نصرتى کارآمد نیست و مرگ است و شهادت. پس باید به سوى زندگى رفت و براى خوردن و خالى کردن و مشک کثافت را به هق کشیدن، سواره تاخت برداشت و خیمهى زندگى تکرار را برافراشت. توجه به مهدى تجربهى بن بستها و احساس تنگناها را مىخواهد. براى کسى که هنوز دنیا وسعت دارد، در خیمهى مهدى جایى نیست. و براى کسى که اهدافى حتى تا سطح آزادى و عدالت و عرفان و تکامل دارد، براى همراهى و معیّت مهدى ضمانتى نیست که در منفرق الطرق و بزنگاهها، اسبها و مرکبهاى آماده شده، ما را جایى مىخواند و به زندگى دعوت مىنماید. اللهم اجعلنى عندک وجیها بالحسین … براى کسى که وجاهت و آبرو را در حوزهى خانواده و فامیل و شهر و منطفه و مملکتى و یا تمام زمین مىخواهد، وسیلههاى وجاهت مىتواند محبت و بخشش و خدمت و شهرت و طرفداران و هواخواهان و تأثیر و تبلیغات باشد. اما براى کسى که از حوزهى زمین فراتر مىرود و عظمت در آسمانها و وجاهت عندالله و در حضور حق را خواستار مىشود، وسیلهى وجاهت هم متفاوت خواهد شد و دیگر نمىتواند به وسائلى در سطح خانواده و بستگان و همشهرىها و هموطنها و اهل خاک دل خوش کند. که وجاهت در حضور او و در محضر او براى کسانى است که با سر رفتهاند و جام را تا آخر نوشیدهاند و توجه از غیر او برداشتهاند و به وفا راه یافتهاند ... و یا با وفاداران و سرافرازان پیوندى بستهاند و رشتهاى در میان رشتهها انداختهاند. آدمها با انتخابها و پیوندها و وفا و سرشار کردنشان به ارزش و آبرو مىرسند و خریدار پیدا مىکنند؛ "انّ اللّه اشترى من المؤمنین ..."، خدا از عاشقها خریدار است و این چنین متاعى را از خاک بر مىدارد؛ "معاذ الله ان نأخذ الاّ من وجدنا متاعنا عنده". برگرفته از کتاب تومی آیی(اثر مرحوم علی صفایی حائری)
نوشته شده توسط : سبحان |
دوشنبه 89 اسفند 23 ساعت 8:19 صبح
|
|
نظرات دیگران
نظر
|
نمی دانم به شور و نشاط جمعیت عظیمی نگاه کنم که مشتاقانه به خیابان آمده بودند تا مدافع انقلاب اسلامی شان باشند یا چشم بر پرده ای نقره ای بدوزم که فقط نام انقلاب را یدک می کشد؟! نمی دانم آن پیرزن گوژپشتی که عصا زنان به تظاهرات آمده بود، به سینما می رود تا ببیند چگونه به حجاب و چادر پاک او می خندند؟! نمی دانم سهم آن پیرمرد زابلی یا آن کودک روستایی از «هنر هفتم» چقدر است، وقتی دوربین آقای کارگردان جز خیابان های تهران جای دیگری را نمی بیند؟! نمی دانم کجای انقلاب ما رنگ «مرفهین بی درد» و بوی «تجمل گرایی» داشت؟! نمی دانم ... بگذریم؛ اصلا این روزها دانستن خوب نیست. بهتر است ما هم ندانیم و روی صندلی های نرم تالار وحدت بنشینیم؛ حالا آقای کارگردان روی صحنه رفته و باید بلند شویم و به احترامش کف بزنیم. او هم پشت تریبون می رود و با کمال تواضع(!) به ملت ایران توهین می کند تا حکم به مسلخ بردن عدالت را بدهد و من به این فکر می کنم که تنها در کشور ما یک هنرمند از مجرمی که در حین ارتکاب جرم دستگیر شده، حمایت می کند. آقای کیمیایی! «جرم» فقط بر روی پرده سینما نیست، در زیرزمین خانه دوست دیرینه شما هم بود و عدالت، دوست و رفیق و همکار نمی شناسد ! از روزهای «جشنواره فیلم فجر» و حال و هوای سینما برایم تنها بغضی باقی مانده که چقدر انقلابمان در حوزه سینما غریب است، چقدر این سینما با مردم بیگانه شده و چه بسیار راه نرفته مانده تا سینما - این طفل عقب مانده انقلاب - به امروز برسد و پا به پای ملت انقلابی ایران حرکت کند و مبلغ اهداف و آرمان های اسلامی شان باشد. این روزها عجیب به این فکر می کنم که دنیای غرب چقدر در باطل شان مصمم اند و با تمام توان در عرصه صدا و تصویر به میدان آمده اند، اما ما انگار به فکر دفاع از حقانیت مان در قاب سحرآمیز سینما نیستیم! فارغ از طناب کشی های سیاسی، در سینمای ما از ابتدا تا امروز چهارچوب مشخصی که مبتنی بر اندیشه دینی و در خدمت انقلاب اسلامی و با رویکردی جهانی باشد، دیده نمی شود. و این یعنی 30 سال به در و دیوار زدن در یکی از قدرتمندترین عرصه های ارائه فکر و اندیشه که به آن «هنر هفتم» یا «سینما» می گویند . مختصات این حرکت عظیم بارها و بارها توسط امام خمینی(ره) و رهبر بزرگوار انقلاب ترسیم شده، اما دریغ از ذره ای همت و غیرت مسئولین که انگار فیلم «آلزایمر» پیش از آنکه به سالن سینما برود در ذهن ما مجوز اکران گرفته است! این روزها اما جای «سائل» و «مسئول» عوض شده و به جای آنکه معاونت محترم سینمایی وزارت ارشاد پاسخگو باشد و ما مطالبه کننده خواست های مردم باشیم، انگار باید از ایشان عذرخواهی کنیم که چرا دغدغه انقلاب و سینمای اسلامی داریم! چرا سوال می کنیم و چرا ایشان پاسخ نمی دهند؟! «جواد شمقدری»، کارگردان ارزشی و رزمنده ای از سربازان خمینی(ره) که سال ها پیش می شناختیم با شمقدری این روزها زیاد شبیه نیست؛ مردی که دغدغه سینمای متعهد دینی داشت، کارگردان فیلم استکبارستیز «طوفان شن» و خالق فیلمنامه ارزشی «33 روز»، کسی که حتی یک مین جنگی را بهانه خوبی می دید برای کوبیدن ریشه های صهیونیسم و سرمایه داری مدرن، حالا کمی برایمان غریبه شده ! جناب آقای شمقدری! در برنامه تلویزیونی «هفت» خطاب به «کیهان» فرمودید که به خاطر انتقادات مستند خود از وقایع تلخ جشنواره حلالیت بخواهیم! چشم؛ حلالیت می خواهیم، اما نه از شما و دوستانتان بلکه از هزاران شهیدی حلالیت می خواهیم که فقط برای اسلام ناب محمدی(ص) پا در معرکه گذاشتند و این روزها با ذره بین هم نمی شود آرمان های اسلام و امام و انقلاب را در سالن های سینما دید! آقای شمقدری! مجری آن برنامه در پیش چشمان شما از سینمای جمهوری اسلامی تنها به ذکر لفظ جمهوری اش بسنده کرد و شما هنوز در وصف فیلم «سرب» مانده بودید. برادر شمقدری! شما که از نسل دوم انقلاب هستید برای خمینی ندیده ها از انقلاب بگویید، از جبهه بگویید، از درد و داغ پیر جماران بگویید وقتی می گفت: «من در میان شما باشم و یا نباشم به همه شما وصیت و سفارش می کنم که نگذارید انقلاب به دست نااهلان و نامحرمان بیفتد.» 1 از دغدغه های ولی و رهبرمان بگویید که فرمود: «من معتقدم در سینمای ما نشان زیادی از انعکاس معارف ارزشی اسلامی وجود ندارد» 2 از همرزمان و همسنگرانتان بگویید که در تصاویر جشنواره شما یاد «معتاد» جلوه داده شده اند، یا «کلاهبردار» و یا «مارگیر»! برادر شمقدری! تقصیر ما نیست که خانم کارگردان چند روز پس از انتخابات 1388، موجی از تهمت و دروغ و افترا را نصیب انقلاب اسلامی و مسئولان نظام می کند و این روزها در سالگرد پیروزی انقلاب، در جشنی موسوم به «جشنواره فیلم فجر» با سلام و صلوات به او میدان می دهند! تقصیر ما نیست که مشتی نمک می خورند و نمکدان می شکنند! تقصیر ما نیست که از تریبون جشنواره شما صدای استودیوی VOA به گوش می رسد! تقصیر ما نیست که در فیلم تایید شده شما، حجاب را به سخره می گیرند و آن را دست و پاگیر و نوعی محدودیت نشان می دهند! تقصیر ما نیست که BBC فارسی قند در دلش آب می شود از مواضع شما و وزیر محترم ارشاد! جناب آقای شمقدری! ما چه کار کنیم که نمی توانیم مثل شما از پوچ گرایی فیلم های جشنواره تان اهداف والای انقلاب را بیرون بکشیم! ما چگونه بگوییم بعد از گذشت 30 سال از پیروزی انقلاب تنها فیلمی که در توصیف بنیانگذار انقلاب ساخته می شود آنقدر بی کیفیت است که همه را ناامید می کند. نه! اشتباه نکنید، آقای افخمی مقصر نیست. آن روز در طبقه منفی دو برج میلاد باید شما پشت میز نقد و بررسی می نشستید و ما سؤال می کردیم که 30 سال از انقلابی گذشت که 5 سال آن با مسئولیت هنری شما در دولت سپری شد، کجاست یک زندگی نامه تصویری از شخصیت های انقلاب؟ سهم بهشتی، رجایی، باهنر، لاجوردی از سینمای انقلاب چیست؟ سهم زین الدین ها، باقری ها و باکری ها از این پرده عریض نقره ای چقدر است؟ برادر شمقدری! ما آمده ایم حلالیت بخواهیم از دست بریده خرازی در خیبر، از گلوی پاره شده چمران در دهلاویه، از بدن غرقه به خون همت در خاکهای مجنون. ما حتی می خواهیم حلالیت بخواهیم از دانشمندان مجاهدی چون کاظمی آشتیانی، علی محمدی و شهریاری که یک عمر سختی را به جان خریدند تا مرزهای دانش و فن آوری را بشکنند، اما پروژه های سینمایی ما در خوش بینانه ترین حالت به روابط اجتماعی درجه چندم مردم طبقه مرفه و متوسط تهران خلاصه می شود. ما آمده ایم از تمام دانشمندان جوان کشورمان حلالیت بخواهیم که جهاد علمی شان هیچ وقت توسط مسئولین فرهنگی و سینمایی دیده نشد. حالا شما باز هم می توانید مسحور فیلم «گوزن ها» باشید، اما ما به سراغ صحیفه حضرت روح الله می رویم و برای چندمین بار این جملات را در پیام «هنر متعهد» می خوانیم : «تنها هنری مورد قبول قرآن است که صیقل دهنده اسلام ناب محمدی(ص)، اسلام ائمه هدی- علیهم السلام- اسلام فقرای دردمند، اسلام پابرهنگان، اسلام تازیانه خوردگان تاریخ تلخ و شرم آور محرومیت ها باشد. هنری زیبا و پاک است که کوبنده سرمایه داری مدرن، کمونیسم خون آشام و نابودکننده اسلام رفاه و تجمل، اسلام التقاط، اسلام سازش و فرومایگی، اسلام مرفهین بی درد و در یک کلمه اسلام آمریکایی باشد». هنر در مدرسه عشق نشان دهنده نقاط کور و مبهم معضلات اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، نظامی است. هنر در عرفان اسلامی ترسیم روشن عدالت و شرافت و انصاف، و تجسیم تلخکامی گرسنگان مغضوب قدرت و پول است. هنر در جایگاه واقعی خود تصویر زالوصفتانی است که از مکیدن خون فرهنگ اصیل اسلامی، فرهنگ عدالت و صفا، لذت می برند. تنها به هنری باید پرداخت که راه ستیز با جهانخواران شرق و غرب، و در راس آنان آمریکا و شوروی، را بیاموزد. هنرمندان ما تنها زمانی می توانند بی دغدغه، کوله بار مسئولیت و امانتشان را زمین بگذارند که مطمئن باشند مردمشان بدون اتکا به غیر، تنها و تنها در چارچوب مکتبشان، به حیات جاودان رسیده اند.» 3 امروز مردم مسلمان ایران در عصر یک روز تعطیل، ترجیح می دهند برای تفریح روی چمن های خشک شده یک پارک بی آب و علف بنشینند و رد شدن ماشین های خیابان را نگاه کنند، اما به سینمایی نروند که کمترین نسبت و سنخیتی با اهداف و ارزشهایشان ندارد؛ این را می توانید از مشاهده آمار مخاطبان سینما و گزارش فروش فیلم ها در چند سال اخیر بفهمید! سیدعبدالحسن هاشمی ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1-«پیام قبول قطعنامه 598»، صحیفه امام(ره)، جلد 21، ص 93، 29/4/1367 2-دیدار مقام معظم رهبری با کارگردانان سینما، مورخه 23/3/1385 3-«پیام هنر متعهد»، صحیفه امام(ره)، جلد 21، ص 145، 30/6/1367
نوشته شده توسط : سبحان |
شنبه 89 اسفند 7 ساعت 11:52 صبح
|
|
نظرات دیگران
نظر
|
فَمَا لَکُمْ فِی الْمُنَافِقِینَ فِئَتَیْنِ وَاللَّهُ أَرْکَسَهُم بِمَا کَسَبُوا أَتُرِیدُونَ أَن تَهْدُوا مَنْ أَضَلَّ اللَّهُ وَ مَن یُضْلِلِ اللَّهُ فَلَن تَجِدَ لَهُ سَبِیلًا
چرا درباره منافقین دو دسته شدهاید؟! (بعضی جنگ با آنها را ممنوع، و بعضی مجاز میدانید.) در حالی که خداوند بخاطر اعمالشان، (افکار) آنها را کاملاً وارونه کرده است! آیا شما میخواهید کسانی را که خداوند (بر اثر اعمال زشتشان) گمراه کرده، هدایت کنید؟! در حالی که هر کس را خداوند گمراه کند، راهی برای او نخواهی یافت. (نساء 88 (
نوشته شده توسط : سبحان |
چهارشنبه 89 بهمن 27 ساعت 10:51 عصر
|
|
نظرات دیگران
نظر
|
هر کس حقى بر ذمه من دارد یا بگیرد یا حلال کند. من این را از شما میخواهم تا در دیدار با خداوند آسوده خاطر باشم. تکرار میکنم، من عازم دیار باقیام. اگر کسى را آزردهام، اگر به کسى بدهکارم، اگر حق کسى بر عهدة من است، برخیزد و بستاند . ــ اى واى. بریده باد دستى که بخواهد تن مبارک پیامبر را بیازارد. میخواستم یک بار دیگر ـ شاید بار آخر ـ اندام مقدستان را زیارت کنم. میخواستم سر و چشم و لبهایم را با زلال نبوت، متبرک کنم. میخواستم تنها کسى باشم که در این زمان، بوسه بر خورشید میزنم. همه جز اهل بیت بروند. تو و پدر ماندید، من، حسن و زینب و امکلثوم. به امسلمه هم فرمان داد که بر در اتاق بایستد تا کسى داخل نشود. به پدر فرمود: على جان! نزدیکتر بیا، نزدیکتر. ــ یا ابتاه! یا ابتاه! و ما فریاد میزدیم: ــ یا جَدّاه! یا جَدّاه. و پدر که اسوه صبورى بود، اشک میریخت و زمزمه میکرد: ــ یا رَسول الله! یا خَیْرَ خَلْق الله! برگرفته از کتاب کشتی پهلو گرفته نوشته سید مهدی شجاعی
نوشته شده توسط : سبحان |
چهارشنبه 89 بهمن 13 ساعت 8:36 صبح
|
|
نظرات دیگران
نظر
|
پاسخ متفاوت یک روحانی به یک پرسش دینی چرا نماز را باید به زبان عربی خواند؟ ! سال یکهزار و سیصدو سی و دو شمسی بود من و عده ای از جوانان پرشورآن روزگار، پس ازتبادل نظر و مشاجره، به این نتیجه رسیده بودیم که چه دلیلی دارد نمازرا به عربی بخوانیم؟ چرا نماز را به زبان فارسی نخوانیم؟ عاقبت تصمیم گرفتیم نمازرا به زبان فارسی بخوانیم و همین کار را هم کردیم . والدین کم کم از این موضوع آگاهی یافتند و به فکر چاره افتادند، آن ها پس از تبادل نظربا یکدیگر، تصمیم گرفتند با نصیحت ما را از این کار باز دارند و اگر مؤثر نبود، راهی دیگر برگزینند، چون پند دادن آن ها مؤثر نیفتاد، ما را نزد یکی از روحانیان آن زمان بردند. آن روحانی وقتی فهمید ما به زبان فارسی نماز می خوانیم، به شیوه ای اهانت آمیز نجس و کافرمان خواند .
این عمل او ما را در کارمان راسخ تر و مصرتر ساخت. عاقبت یکی از پدران، والدین دیگر افراد را به این فکر انداخت که ما را به محضر حاج آقا رحیم ارباب ببرند و این فکر مورد تأیید قرار گرفت. آن ها نزد حاج آقا ارباب شتافتند و موضوع را با وی در میان نهادند، او دستور داد در وقتی معیّن ما را خدمتش رهنمون شوند . درروز موعود ما راکه تقریباً پانزده نفربودیم، به محضرمبارک ایشان بردند، درهمان لحظه اول، چهره نورانی وخندان وی ما را مجذوب ساخت؛ آن بزرگمرد را غیرازدیگران یافتیم و دانستیم که با شخصیتی استثنایی روبرو هستیم . آقا در آغازدستورپذیرایی ازهمه مارا صادر فرمود. سپس به والدین ما فرمود: شما که به فارسی نماز نمی خوانید، فعلاً تشریف ببرید و ما را با فرزندانتان تنها بگذارید. وقتی آن ها رفتند، به ما فرمود: بهتر است شما یکی یکی خودتان را معرفی کنید و بگویید در چه سطح تحصیلی و چه رشته ای درس می خوانید، آنگاه به تناسب رشته و کلاس ما، پرسش های علمی مطرح کرد و از درس هایی مانند جبر و مثلثات و فیزیک و شیمی و علوم طبیعی مسائلی پرسید که پاسخ اغلب آن ها از توان ما بیرون بود . هرکس از عهده پاسخ برنمی آمد، با اظهار لطف وی وپاسخ درست پرسش روبرو می شد.پس از آن که همه ما را خلع سلاح کرد، فرمود : والدین شما نگران شده اند که شما نمازتان را به فارسی می خوانید، آن ها نمی دانند من کسانی را می شناسم که _ نعوذبالله _ اصلاً نماز نمی خوانند، شما جوانان پاک اعتقادی هستید که هم اهل دین هستید و هم اهل همت، من در جوانی می خواستم مثل شما نماز را به فارسی بخوانم؛ ولی مشکلاتی پیش آمد که نتوانستم. اکنون شما به خواسته دوران جوانی ام جامه عمل پوشانیده اید، آفرین به همت شما، در آن روزگار، نخستین مشکل من ترجمه صحیح سوره حمد بود که لابد شما آن را حلّ کرده اید. اکنون یکی از شما که از دیگران مسلط تراست، بگوید بسم الله الرحمن الرحیم را چگونه ترجمه کرده است . یکی ازما به عادت دانش آموزان دستش رابالا گرفت و برای پاسخ دادن داوطلب شد، آقا با لبخند فرمود: خوب شد طرف مباحثه ما یک نفر است؛ زیرا من ازعهده پانزده جوان نیرومند برنمی آمدم . بعد به آن جوان فرمود: خوب بفرمایید بسم الله را چگونه ترجمه کردید؟ آن جوان گفت:طبق عادت جاری به نام خداوند بخشنده مهربان . حضرت ارباب لبخند زد و فرمود : گمان نکنم ترجمه درست بسم الله چنین باشد . درمورد«بسم» ترجمه«به نام»عیبی ندارد. اما «الله» قابل ترجمه نیست؛ زیرا اسم علم (خاص) خدا است و اسم خاص را نمی توان ترجمه کرد؛مثلاً اگراسم کسی «حسن»باشد،نمی توان به آن گفت «زیبا».ترجمه «حسن» زیباست؛ اما اگربه آقای حسن بگوییم آقای زیبا،خوشش نمی آید. کلمه الله اسم خاصی است که مسلمانان بر ذات خداوند متعال اطلاق می کنند. نمی توان «الله» را ترجمه کرد، باید همان را به کار برد. خوب «رحمن» را چگونه ترجمه کرده اید؟ رفیق ما پاسخ داد: بخشنده. حضرت ارباب فرمود: این ترجمه بد نیست، ولی کامل نیست؛ زیرا «رحمن» یکی از صفات خداست که شمول رحمت و بخشندگی او را می رساند و این شمول درکلمه بخشنده نیست؛ «رحمن» یعنی خدای که در این دنیا هم برمؤمن و هم بر کافر رحم می کند و همه را در کنف لطف و بخشندگی خود قرار می دهد و نعمت رزق و سلامت جسم و مانند آن اعطا می فرماید. در هرحال، ترجمه بخشنده برای «رحمن» درحد کمال ترجمه نیست. خوب، رحیم را چطور ترجمه کرده اید؟ رفیق ما جواب داد: «مهربان». حاج آقا ارباب فرمود: اگرمقصودتان از رحیم من بود _ چون نام وی رحیم بود_ بدم نمی آمد «مهربان» ترجمه کنید؛ امّا چون رحیم کلمه ای قرآنی و نام پروردگار است، باید درست معنا شود. اگر آن را «بخشاینده» ترجمه کرده بودید، راهی به دهی می برد؛ زیرا رحیم یعنی خدای که در آن دنیا گناهان مؤمنان را عفو می کند. پس آنچه در ترجمه «بسم الله» آورده اید، بد نیست؛ ولی کامل نیست و اشتباهاتی دارد. من هم در دوران جوانی چنین قصدی داشتم، امّا به همین مشکلات برخوردم و از خواندن نماز فارسی منصرف شدم. تازه این فقط آیه اول سوره حمد بود، اگر به دیگر آیات بپردازیم موضوع خیلی پیچیده تر می شود.امّا من معتقدم شما اگرباز هم بر این امر اصرار دارید، دست از نمازخواندن فارسی برندارید؛ زیرا خواندنش ازنخواندن نمازبه طورکلی بهتر است. در این جا، همگی شرمنده و منفعل و شکست خورده از وی عذر خواهی کردیم و قول دادیم، ضمن خواندن نمازبه عربی،نمازهای گذشته را اعاده کنیم. ایشان فرمود: من نگفتم به عربی نماز بخوانید، هرطور دلتان می خواهد بخوانید. من فقط مشکلات این کار را برای شما شرح دادم. ما همه عاجزانه از وی طلب بخشایش و ازکار خود اظهار پشیمانی کردیم. حاج آقا ارباب، با تعارف میوه و شیرینی، مجلس را به پایان برد. ما همگی دست مبارکش را بوسیدیم و در حالی که ما را بدرقه می کرد، خداحافظی کردیم. بعد نمازهارا اعاده کردیم و ازکار جاهلانه خود دست برداشتیم.
ماهنامه پرسمان/ سال اول، ش 40،آذر 1380، ص 6 --------------------------------------------------------------------------------------------------- *حاج آقا رحیم ارباب (زاده 1297هجری قمری برابر 1259خورشیدی - درگذشته 19آذر 1355خورشیدی) یکی از علمای مشهور اصفهان و استاد بزرگانی چون شهید بهشتی و شهید مفتح است.
نوشته شده توسط : سبحان |
چهارشنبه 89 بهمن 6 ساعت 9:57 صبح
|
|
نظرات دیگران
نظر
|
چهل روز ، ضرورت همیشه بلوغ است و مرز رسیدن به تکامل است در غروب عطش آلود ، وقتى برق شقاوت خنجرى آبگون بر حنجره آخرین شهید نشست. وقتى صداى شکستن استخوان در گوش سم ها پیچید و آنگاه که خیمه ها در رقص شعله ها گم شدند ، جلادان همه چیز را تمام شده انگاشتند. هشتاد و چهار کودک و زن ، در ازدحام نیزه و شمشیر ، از ساحل گودالى که همه هستى شان را در آغوش گرفته بود ، گذشتند. تازیانه در پى تازیانه ، تحقیر و توهین و قاه قاهى که با آه آه کودکان گره مىخورد ، گستره میدان شعله ور را مىپوشاند. دشمن به جشن و سرور ایستاده است و نوازندگان ، دست افشان و پایکوبان ، در کوچه هاى آراسته ، به انتظار کاروانى هستند که با هفتاد و دو داغ ، با هفتاد و دو پرچم ، با شکسته ترین دل و تاول زده ترین پا ، به ضیافت تمسخر ، طعنه ، خاکستر و خنده آمده است. زنان با تمامى زیور آلاتشان به تماشا آمده اند. همه را اندیشه این است که با فرو نشستن سرها بر نیزه ، همه سرها فرو شکسته است. اما خروش رعد گونه زینب علیها السلام ، آذرخش خشم سجاد علیه السلام و زمزمه حسین علیه السلام بر نیزه ، همه چیز را شکست. شهر یکپارچه ضجه ، اشک و ناله شد و باران کلام زینب جانها را شست و آفتاب را از پس غبارها و پرده ها به میهمانى چشمهای بسته آورد. چهل روز گذشت. حقیقت ، عریانتر و زلالتر از همیشه از افق خون سر برآورد. کربلا به بلوغ خویش رسید و جوشش خون شهید ، خاشاک ستم را به بازى گرفت. خونى که آن روز در غریبانه ترین غروب ، در گمنام ترین زمین ، در عطشناکترین لحظه بر خاک چکه کرد ، در آوندهاى زمین جارى شد و رگهاى خاک را به جنبش ، جوشش و رویش خواند. چهل روز آسمان در سوگ قربانیان کربلا گریست و هستى ، داغدار مظلومیت حسین علیه السلام شد. چهل روز ، ضرورت همیشه بلوغ است و مرز رسیدن به تکامل است ، مگر ما سرما و گرما را به «چله» نمىشناسیم و مگر میعادگاه موسى در خلوت طور ، با چهل روز به کمال نرسید. اینک ، چهل روز است که هر سبزه مىروید ، هر گل مىشکفد ، هر چشمه مىجوشد و حتى خورشید در طلوع و غروب ، سوگوار مظلوم قربانگاه عشق است. چهل روز است که انقلاب از زیر خاکستر قلبها شراره مىزند. آنان که رنج پیمان شکنى بر جانشان پنجه مىکشید و همه آنان که شاهد مظلومیت کاروان تازیانه ، اشک و اندوه بودند و همه آنان وقتى به کربلا رسیدند که تنها غبار صحنه جنگ ، بوى خون تازه و دود خیمه هاى نیم سوخته را دیدند ، اینک برآشفته اند ، بر خویش شوریده اند. شلاق اعتراض بر قلب خویش مىکوبند و اسب جهاد زین مىکنند. چهل روز است که یزید جز رسوایى ندیده و جز پتک استخوان کوب ، فریادى نشنیده ، چهل روز است استبداد بر خود مىپیچد و حق در سیماى کودکانى داغدار و دیدگانى اشکبار و زنانى سوگوار رخ نموده است. اینک ، هنگامه بلوغ ایثار است. هنگامه برداشتن بذرى است که در تفتیده ترین روز در صحراى طف در خاک حاصلخیز قتلگاه افشانده شد. اربعین است. کاروان به مقصد رسیده است. تیر عشق کارگر افتاده و قلب سیاهى چاک خورده است. آفتاب از پس ابر شایعه ، دروغ و فریب سر برآورده و پشت پلک هاى بسته را مىکوبد و دروازه دیدگان را به گشودن مىخواند. اربعین است. هنگامه کمال خون ، بارورى عشق و ایثار ، فصل درویدن ، چیدن و دوباره روییدن. هنگامه میثاق است و دوباره پیمان بستن. و کدامین دست محبت آمیز است تا دستى را که چهل روز از گودال ، به امید فشردن دستى همراه ، برآمده ، بفشارد؟ کدامین سر سوداى همراهى این سر بریده را دارد و کدامین همت ، ذوالجناح بى سوار را زین خواهد کرد؟ اربعین است. عشق با تمام قامت بر قله «گودال» ایستاده است! دو دستى که در ساحل علقمه کاشته شد ، بلند و استوار چونان نخلهاى بارور ، سر برآورده و حنجره اى کوچک که به وسعت تمامى مظلومیت فریاد مىکشید ، آسمان در آسمان به جستوجوى هم صدا و هم نوا سیر مىکند. راستى ، کدامین یاورى به « هم نوایى » و همراهى برمىخیزد؟ مگر هر روز عاشورا و هر خاکی ، کربلا نیست؟ بیایید همواره همراه کربلاییان گام برداریم تا حسینى بمانیم. نوشتاری از دکتر سنگری
نوشته شده توسط : سبحان |
دوشنبه 89 بهمن 4 ساعت 4:45 عصر
|
|
نظرات دیگران
نظر
|
خط امام:از تقلید تا ولایت پذیری سخن گفتن درباره ی شخصیت هایی که به نوبه ی خود از کمال انسانی بر خوردارند.دشوار است ولی گسترش شعاع آن شخصیت مجال واسعی برای گویندگان و نویسندگان و میدان بازی برای شنوندگان و مطالعه کنندگان قرار می دهد.گر چه مدح حضرت امام(قدس سره)وظیفه ی همه ی سالکان کوی آن حضرت بوده وبه نوبه ی خود مایه ی احیای خاطره ی گرانبار حضرتش خواهد بوداما آنچه مهم ترین، جذاب ترین و بحث انگیز ترین امر پس از رحلت امام راحل(قدس سره) تا به امروز بوده و در آ ینده خواهد بود عبارت از تبیین وظیفه ی امت اسلامی و ترسیم اصول و ارکان خط امام و تشریح ویژگی ها و شرایط ادامه دهندگان راه امام و احیا گران و تکریم کنندگان نام ویاد آن حضرت می باشد، بدین منظور (چنانکه به تفصیل خواهد آمد) باید بین « بقای بر تقلید» حضرت امام (قدس سره) و «تداوم راه» آن حضرت فرق گذاشت. « بقای بر تقلید» یا «تداوم راه» گفتاری از حضرت آیت الله جوادی آملی کلمه «خط امام » بودن ، یا «ادامه دهنده ی راه امام » بودن و مانند آن ، یک سلسله واژه ها و داعیه های پر جاذبه است، ولی اگر مسئله به درستی بررسی و تحلیل شود آنگاه روشن خواهد شود که کمتر کسی به خود اجازه می دهد که بگوید من تابع خط امام هستم. امام راحل(قدس سره) مسئولیتی به نام مرجعیت (مقام افتاء )داشت،که عصاره ی فتاوی ایشان به صورت رساله های فارسی وعربی جلوه کرده است،که مشتمل بر کلیاتی است که دیگر فقها نیز آنها را گفته اند. فاصله فقهی ایشان با دیگران ،خیلی نیست،واز طرفی درک آن معانی کلی نیز خیلی سخت نیست؛ لذا بقای بر تقلید در زمان ارتحال ایشان امری دشوار نخواهد بود . اصولا بقای بر تقلید میت کاری است آسان؛ زیرا آن مرجع هم تقلید فتاوی کلی را بیان کرد و آن فتاوای کلی همواره زنده است. اما ادامه دادن راه امام راحل(قدس سره) ادامه دادن راه یک «رهبر»و«ولی» است. کار«ولی» آن است که دستور جزئی داده و رهنمود خاص ارائه می کند. « ولی » درباره هر کاری که باید انجام شود ، به طور روزانه تصمیم تازه می گیرد، چنانکه گاهی شهد پیروزی می نوشد گاهی نیز سم و زهر پذیرش قطعنامه را سر می کشد. کار او مقطعی، جزئی و روزانه است؛ لذا گاهی تلخ و زمانی شیرین است. حال باید دید چه کسی می تواند بگوید:« من تابع امامم»، و پیروی خط آن حضرت به چه معنا است؟ « تابع امام » کسی است که بینشی چون امام راحل (قدس سره) داشته باشد، چنانکه اگر فهمید که امروز باید جام زهر را، گر چه تلخ است بنوشد، نکول نکند، و اگر دریافت که روز دیگر باید شهد را ، با شکر نه با فخر، بنوشد، شاکرانه قبول کند. « بقا بر ولایت ولی »، به معنای داشتن پیوند تنگاتنگ جزئی با روح ولی و ارتباط ناگسستنی غیبی با روح اوست. اینکه انسان به درستی فهمیده و تشخیص دهد که کجا جای فریاد است و کجا جای سکوت، و دریابد که کجا جای نوشیدن زهر و سم است و کجا جای نوشیدن شهد، کار آسانی نیست. اینکه می بینید در طی این راه اختلافها رخنه می کند، سّرش آن است که در خطوط جزئی ، تشخیص وظیفه بسیار دشوار است.لذا اختلاف نظر در بین سالکان کوی امامت رخنه می کند؛زیرا تشخیص وظیفه، کار آسانی نیست. اینکه دیده می شود گاهی اختلاف سلیقه جلوه می کند،برای آن است که نوشیدن «سم» کاری دشوار است.ممکن است نوشیدن «شهد» گوارا باشد، ولی نوشیدن «سم»کاری است بسیار سخت؛زیرا گذشته از این که ذائقه ها در تشخیص اختلاف دارند، در پذیرش بعد از تشخیص نیز مختلف اند،لذا روشن می شود که بقاء بر« تقلید» میتی چون امام راحل (قدس سره) آسان،ولی بقاء بر « ولایت ولای » امام کاری سخت است؛ زیرا جزئی است نه کلی، چه اینکه روزانه است نه سالانه. لذا اقتضای آن، گاهی نوشیدن شرنگ و زمانی نوشیدن شهد می باشد.گاهی چون پذیرش قطعنامه است که سراسر وجود انسان را می سوزاند و گاهی نظیر شنیدن خبر فتح خرمشهر است که سراسر هستی انسان را مسرور می کند. بنابراین هرگز کسی به خود اجازه ندهد که به آسانی ببافد که : « من تابع خط امام هستم!»، مگر اینکه ولای آن حضرت را از نزدیک در جان خود احساس کند، بدین معنا که اگر به او بگویند: اکنون زمان پذیرش قطعنامه و نوشیدن شرنگ است و این زهر کشنده را باید بنوشی، دریغ نورزیده،صابرانه پذیرفته و تحمل نماید،چه اینکه اگر گفتند فتح خرمشهر و جای نوشیدن شهد است،شاکرانه قبول کند.در این صورت است که انسان می تواند مدعی پیروی از خط امام باشد. بنابراین داعیه تابعیت خط امام و ادعای پیروی مسیر آن حضرت، از توان بسیاری از افراد عادی خارج و از تحمل آنها بیرون است. گفتاری از حضرت آیت الله جوادی آملی
نوشته شده توسط : سبحان |
سه شنبه 89 دی 28 ساعت 4:56 عصر
|
|
نظرات دیگران
نظر
|
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
|