سفارش تبلیغ
صبا ویژن
کسی که ساعتی بر خواری فراگرفتن شکیبایی نورزد، همواره در خواری نادانی باقی بماند . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]

«هان! شما را چه می شود؟! می بینیم که هنوز کفن پیامبرتان خشک نشده، بر سر جانشینی او اختلاف کرده اید!».

 این را یهودیان به پسر ابوطالب می گویند، با زبانی که آمیخته به طعنه است. اما پسر ابوطالب با آنها همدلی نمی کند. «اگر ما بر سر جانشینی پیامبرمان اختلاف پیدا کردیم، شما اصل پیامبری موسی را انکار و در آن اختلاف کردید. شما تازه از دریا گذشته و نجات یافته بودید که قومی بت پرست را دیدید و گفتید یا موسی! برای ما نیز بتی مانند بت آنان بتراش. و موسی گفت شما عجب قوم نادانی هستید»

پاسخ پسر ابوطالب به دار و دسته یهودیان، کوبنده است اما فقط اوست که چنین پاسخی می دهد. دیگران گویا هیچ ابایی ندارند که با عمل و غوغای خود، مهر تأیید بر طعنه یهودیان بزنند. تو بگو! حق کجاست و باطل کدام، آن جا که توسن قدرت طلبی و ریاست بی محابا می تازد. خودت را بگذار جای یک ناظر بیطرف! اصلا جای یک ناظر یهودی که سالها با عذاب وجدان زیسته!- که آیا مسلمان شود و ایمان بیاورد یا یهودی بماند و باقی عمر را بدون عذاب وجدان، بیندوزد و زندگی کند اما حالا می بیند که گویا جنگ قدرت است- خودت را جای او بگذار و انصاف بده! انصاف بده که این مسلمانی ارزش پذیرفتن دارد؟

مرد یهودی تو را چه می شود؟ «این مرد را که امروز چنین دست بسته برای بیعت می برند، می شناسمش. صاحب ذوالفقاری است که همین چند سال پیش پهلوانان را یکی پس از دیگری بر زمین زد و از عرب و عجم، کسی جرئت ایستادن در برابر بازوان و شمشیر او را ندارد. او عمروبن عبدود را بر زمین کوبید. او در قلعه خیبر را از جا کند که چهل تن نمی توانستند. او حالا هم می تواند اما... دست بسته می بریدش برای ستاندن بیعت. او دین تازه من و زندگی و مرگ و آخرت و بهشت من است... شهادت می دهم که محمد(ص) فرستاده خداست».

... اما بهشت، مرد یهودی! نام «راضیه مرضیه» و «مرتضی» را بر سرادق جنت نوشته اند. این، بشارت پیامبر اعظم(ص) است هنگامی که از معراج ملکوت برگشت. «داخل بهشت شدم پس دیدم با طلا بر در آن نوشته اند لااله الاالله، محمد حبیب الله، علی ولی الله، فاطمه امه الله، الحسن و الحسین صفوه الله، علی مبغ ضیهم لعنه الله... نوشته اند فاطمه بنده مخصوص خداست... و لعنت خداوند بر دشمنان آنان». فاطمه(س) بوی بهشت می دهد. «... پس هرگاه مشتاق بوی بهشت شوم، دخترم فاطمه را می بویم». جناب عایشه بارها دیده که چگونه رسول خدا (ص) پیش پای فاطمه بلند می شود و او را به سینه می چسباند و می بوسد و می بوید. مرد یهودی! علی(ع) هم این گونه است، فاطمه(س) را عاشقانه دوست دارد. «به خدا سوگند او را نرنجاندم و به خشم نیاوردم... او نیز نه مرا رنجاند و نه نافرمانی کرد. و هرگاه در سیمای وی می نگریستم، همّ و غم و حزن و اندوه من برطرف می شد».

ای قصه بهشت ز کویت حکایتی شرح جمال حور ز رویت روایتی...

عصمت کبرای الهی- به ناچار- از پرده برون آمده تا جان نازنین خویش را سپر بلای مردی کند که در عرش و فرش پهلوانی جز او نمی شناسند اما او به حکم مصلحت الهی، مأمور به صبری تلخ تر از زهر و برنده تر از تیزی شمشیر است. صبوری علی حتی طاقت فاطمه را هم طاق می کند؛ چون جنین در خود پیچیده! اما بی تابی فاطمه، فقط برای رنج مردافکن مولای خود است. علی تنهاست و کدام رنج برای فاطمه گرانبارتر از این؟!

رنج بی وفایی و ستم بر امام که فزونی می گیرد تا آنجا که حتی قلب مرد یهودی را می گدازد، حق باید داد فاطمه(س) اراده مرقد پیامبر خدا کند به قصد نفرین پیمان شکنان و جفاکاران. «سلمان دریاب فاطمه را که اگر نفرین کند، زمین همه آنها را در کام خود فرو می برد.» این پیغام علی است.

سلمان به محضر فاطمه(س) می رسد و درخواست می کند که از تصمیم خود درگذرد. «سلمان! آنها قصد جان علی را دارند و من بر این صبر نتوانم. مرا به حال خود بگذار تا در کنار مرقد پدرم، موی پریشان کنم و استغاثه به درگاه خداوند برم.» سلمان دوباره درخواست می کند و این بار می گوید که پیغام، پیغام علی است. «حال که چنین است برمی گردم و صبر می کنم و از جان می شنوم سخن او را و اطاعت می کنم.» فاطمه جانش برای علی می رفت

اگر هنوز از راز عشق و حکایت هجران می جویی، نظاره کن که تقدیر حضرت صدیقه کبری بیش از 3 ماه ماندن در این جهان پس از رحلت پیامبر(ص) نبود اما امیر مؤمنان باید هنوز 03 سال دیگر تا آن سحر که از غصه نجاتش دادند، در میانه میدان مجاهدت، با بینش و بصیرت تمام صبوری می کرد.

عایشه شهادت می دهد که «من روی زمین کسی را راستگوتر از فاطمه ندیدم» و «در میان مردم کسی را شبیه تر از فاطمه به پیامبر از نظر کلام و گفتار ندیدم». بنابراین می توان گفت فاطمه سلام الله علیها آن روز در مسجد از زبان پیامبر(ص) خطبه فدکیه را خواند که فرمود: «خداوند اطاعت ما را مایه نظام دین و امامت ما را امان از تفرقه و جهاد را مایه عزت اسلام قرار داد... آنگاه که خداوند خانه پیامبران و آرامگاه اولیا را برای پیامبرش برگزید، نفاق پنهان در شما ظاهر شد و جامه دین کهنه گردید... و شیطان سر از مخفیگاه بیرون آورد و شما را فرا خواند، دید که پاسخگوی دعوت باطل او هستید و برای فریب خوردن آماده اید... پس به کجا برمی گردید با آن که راه را شناخته اید؟ و چه چیز را کتمان می کنید پس از آن که حقیقت را یافته اید؟ ... همانا شما را می بینم که به عیش و رفاه چسبیده اید و آن را که شایسته بود به عنوان مولا و مقتدای خود برگزینید، از خود دور ساخته اید و به خیال خود از سختی به آسایش رهنمون شده اید. پس آب [ایمان] را که در دهان خود جمع کرده بودید، یکباره همه را بیرون ریختید و هرچه را خورده بودید، بالا آوردید (و البته به فرموده قرآن) کفر شما و تمام انسان های روی زمین زیانی به خدا نمی رساند....»  

از زبان پیامبر گفت آن روز که به زنان عیادت کننده فرمود «به خدا صبح کردم در حالی که بی میل به دنیای بی وفای شما و آزرده از مردان شما هستم. آنان را آزمودم و همه را دور انداختم. و چه قدر زشت است سستی عقیده و تباهی سخن... به خدا سوگند که دنیا ریسمان بندگی برگردن آنها انداخت و دام خود را برای آنان گسترد. پس مرگ و ذلت بر قوم ستمکار باد! وای بر آنان! از علی به کجا روی برگرداندند؟ سوگند به خدا که دشمنی آنها با علی تنها به خاطر برندگی شمشیر او و استواری اش در راه حق و ثبات قدم علیه باطل است... همانا نطفه فتنه و فساد بسته شد و اکنون منتظر بارور شدن آن باشید و پس از این به جای شیر، از شتران خود خون کثیف و سمّ سوزان بدوشید» و نیز آنجا که به ام سلمه خبر داد «به خدا سوگند آن کس که بر امام او ستم شود و نه به دستور خدا و نه توصیه فرستاده او عمل نکند، پرده حرمت او دریده و هتک می شود. اما آنچه با علی کردند، کینه های جنگ بدر و میراث جنگ احد بود که در قلب های منافقان مخفی بود و اکنون که پیامبر رحمت کرده، بیرون ریخته است.»

«سلام بر تو ای رسول خدا از جانب من و دخترت که در جوار تو فرود آمد».امشب که «انسیه حورا(س)» در برابر دیدگان متحیر فرشتگان و بی تابی حسن و حسین و زینب علیهم السلام غریبانه در خاک شود، «قدر مخفی» خداست که از دیده ها پنهان می شود. مرد تازه مسلمان! مرقد زهرا(س) قرن ها این چنین ناشناخته خواهد ماند. اما تو بهتر می دانی که کران تا کران جهان پر از نشانه فاطمه(س) و آوای محبت اوست.

 ****

برداشتی از یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم محمد ایمانی

 



 
نوشته شده توسط : سبحان |  سه شنبه 91 اردیبهشت 5  ساعت 3:43 عصر 

یَا مُمْتَحَنَةُ امْتَحَنَکِ اللَّهُ الَّذِی خَلَقَکِ قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَکِ فَوَجَدَکِ لِمَا امْتَحَنَکِ صَابِرَةً وَ زَعَمْنَا أَنَّا لَکِ أَوْلِیَاءُ وَ مُصَدِّقُونَ وَ صَابِرُونَ لِکُلِّ مَا أَتَانَا بِهِ أَبُوکِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ أَتَى (أَتَانَا) بِهِ وَصِیُّهُ‏ فَإِنَّا نَسْأَلُکِ إِنْ کُنَّا صَدَّقْنَاکِ إِلاَّ أَلْحَقْتِنَا بِتَصْدِیقِنَا لَهُمَا لِنُبَشِّرَ أَنْفُسَنَا بِأَنَّا قَدْ طَهُرْنَا بِوِلاَیَتِکِ‏

اَلسَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ السَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ نَبِیِّ اللَّهِ

السَّلاَمُ عَلَیْکِ   یَا بِنْتَ حَبِیبِ اللَّهِ السَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ خَلِیلِ اللَّهِ‏

   السَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ صَفِیِّ اللَّهِ السَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ أَمِینِ اللَّهِ

السَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ خَیْرِ خَلْقِ اللَّهِ‏ السَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ أَفْضَلِ أَنْبِیَاءِ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ مَلاَئِکَتِهِ‏

السَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ خَیْرِ الْبَرِیَّةِ السَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا سَیِّدَةَ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ مِنَ الْأَوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَ‏

السَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا زَوْجَةَ وَلِیِّ اللَّهِ وَ خَیْرِ الْخَلْقِ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ‏

السَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا أُمَّ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ سَیِّدَیْ شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ

السَّلاَمُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا الصِّدِّیقَةُ الشَّهِیدَةُ السَّلاَمُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا الرَّضِیَّةُ الْمَرْضِیَّةُ

السَّلاَمُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا الْفَاضِلَةُ الزَّکِیَّةُ السَّلاَمُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا الْحَوْرَاءُ الْإِنْسِیَّةُ

السَّلاَمُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا التَّقِیَّةُ النَّقِیَّةُ السَّلاَمُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا الْمُحَدَّثَةُ الْعَلِیمَةُ

السَّلاَمُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا الْمَظْلُومَةُ الْمَغْصُوبَةُ السَّلاَمُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا الْمُضْطَهَدَةُ الْمَقْهُورَةُ

السَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا فَاطِمَةُ بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ

گفت: در می‌زنند مهمان است

گفت: آیا صدای سلمان است؟

این صدا، نه صدای طوفان است

مزن این خانه مسلمان است

مادرم رفت پشت در، اما

 

گفت: آرام ما خدا داریم

ما کجا کار با شما داریم

و اگر روضه‌ای به پا داریم

پدرم رفته ما عزاداریم

پشت در سوخت بال و پر، اما

 

آسمان را به ریسمان بردند

آسمان را کشان کشان بردند

پیش چشمان دیگران بردند

مادرم داد زد بمان! بردند

بازوی مادرم سپر،اما

 

بین آن کوچه چند بار افتاد

اشک از چشم روزگار افتاد

پدرم در دلش شرار افتاد

تا نگاهش به ذوالفقار افتاد-

گفت: یک روز یک نفر اما...

شعر از حمید رضا برقعی



 
نوشته شده توسط : سبحان |  چهارشنبه 90 اردیبهشت 14  ساعت 9:37 صبح 

    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
تقصیر جمعه هاست ...
سخت گیری در حفظ بیت المال
روند رشد اشرافیت و رفاه طلبی
اینجا هیچ چیز متعارف نیست؟!!!
تبرک است ...
هزار نفر از ما بمیرد، هیچ خبرى نمى‏ شود!
سلوک ذیل سیاست
دانلود فیلم شناخت سی امین جشنواره فیلم فجر
از اهل معصیت مى‏ شدید یا اهل عبادت؟
انسان انقلاب اسلامی
[عناوین آرشیوشده]