توجه به مهدى که در این دعا مىخوانیم؛ انا توجّهنا و استشفعنا و توسّلنا بک الى اللّه، از آنجا شکل مىگیرد که ما محبوبهاى دیگر و رهبران دیگر را تجربه مىکنیم و به ضعفها و محدودیتها و یا پستىها و زشتىهاى آنها راه مىیابیم. و از آنجا شکل مىگیرد که مىبینیم دیگران ما را براى خویش نردبان مىخواهند و از ما پل مىسازند. نمىخواهند که ما با کارهامان رفعتى بگیریم، که؛ مىخواهند کارها پیش برود و سامان بگیرد. و از آنجا شکل مىگیرد که مىبینیم ما در دستهاى کوچک و آلوده و حتى پاک آنها، جا نمىشویم و در حوض کوچک آنها جایى نداریم. آدمهایى که توسعه یافتهاند و پوستهها و دیوارها را شکستهاند نمىتوانند دوباره به زندانها باز گردند و نمىتوانند سر بر دامان کسانى بگذارند که زندانبان آنها هستند. محدودیت با توسعه سازگار نیست. استثمار با رشد آدمها سازگار نیست . توجه به مهدى این رشد و توسعه را مىطلبد. کسى که سر در لاک تعلقها و بتها دارد، نمىتواند به مهدى روى بیاورد و نمىتواند که همراه حجّت بیاید و نمى تواند که دوام بیاورد. از میان راه مىبُرّد و به خاطر تعلقها مىماند . کسانى که همراهى و معیت ولىّ را مىخواهند و دعا مىکنند: واجعل لى مع الرسول سبیلا، خواستهاى بالاتر از کسانى دارند که راهى به سوى رسول مىخواهند و مىگویند: واجعل لى الى الرسول سبیلا. راهى به سوى رسول یافتن،با همراه رسول ماندن و از او جدا نشدن و در چند راهى خواستهها از او نبریدن، برابر نیست. همراهى رسول، همراهى در اهداف را مىخواهد. و من که به هدفهایى کوتاهتر از اهداف رسول دل بستهام، ناچار از رسول جدا مىشوم. ناچار از ولى جدا خواهم شد، همانطور که آن سوار در عصر عاشورا و در هنگام تنهایى حسین از او جدا شد، و سوار بر اسبى که در میان خیمهها پنهان کرده بود و آن را از تیرها و نیزهها محفوظ داشته بود، به تاخت از حسین رو بر گرفت و توجیه هم داشت که با حسین بر نصرت او بیعت کرده بود و در چنین شرایطى دیگر نصرتى کارآمد نیست و مرگ است و شهادت. پس باید به سوى زندگى رفت و براى خوردن و خالى کردن و مشک کثافت را به هق کشیدن، سواره تاخت برداشت و خیمهى زندگى تکرار را برافراشت. توجه به مهدى تجربهى بن بستها و احساس تنگناها را مىخواهد. براى کسى که هنوز دنیا وسعت دارد، در خیمهى مهدى جایى نیست. و براى کسى که اهدافى حتى تا سطح آزادى و عدالت و عرفان و تکامل دارد، براى همراهى و معیّت مهدى ضمانتى نیست که در منفرق الطرق و بزنگاهها، اسبها و مرکبهاى آماده شده، ما را جایى مىخواند و به زندگى دعوت مىنماید. اللهم اجعلنى عندک وجیها بالحسین … براى کسى که وجاهت و آبرو را در حوزهى خانواده و فامیل و شهر و منطفه و مملکتى و یا تمام زمین مىخواهد، وسیلههاى وجاهت مىتواند محبت و بخشش و خدمت و شهرت و طرفداران و هواخواهان و تأثیر و تبلیغات باشد. اما براى کسى که از حوزهى زمین فراتر مىرود و عظمت در آسمانها و وجاهت عندالله و در حضور حق را خواستار مىشود، وسیلهى وجاهت هم متفاوت خواهد شد و دیگر نمىتواند به وسائلى در سطح خانواده و بستگان و همشهرىها و هموطنها و اهل خاک دل خوش کند. که وجاهت در حضور او و در محضر او براى کسانى است که با سر رفتهاند و جام را تا آخر نوشیدهاند و توجه از غیر او برداشتهاند و به وفا راه یافتهاند ... و یا با وفاداران و سرافرازان پیوندى بستهاند و رشتهاى در میان رشتهها انداختهاند. آدمها با انتخابها و پیوندها و وفا و سرشار کردنشان به ارزش و آبرو مىرسند و خریدار پیدا مىکنند؛ "انّ اللّه اشترى من المؤمنین ..."، خدا از عاشقها خریدار است و این چنین متاعى را از خاک بر مىدارد؛ "معاذ الله ان نأخذ الاّ من وجدنا متاعنا عنده". برگرفته از کتاب تومی آیی(اثر مرحوم علی صفایی حائری)
نوشته شده توسط : سبحان |
دوشنبه 89 اسفند 23 ساعت 8:19 صبح
|
|
نظرات دیگران
نظر
|
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
|