علی بن محمود استرآبادی ، معروف به میر سید شریف جرجانی ، از عالمان پرآوازه سده هشتم هجری است که سال 740 قمری در روستای طاغو نزدیک استرآباد دیده به جهان گشود و در همان جا به کسب علوم پرداخت و برای تکمیل تحصیلات خود به شیراز و هرات و قاهره رفت . برخی از ایشان بعنوان استاد عرفان حافظ شیرازی نیز نام می برند. نقل است که این عارف جلیل القدر در جایی در توصیف شهر شیراز براین نکته تاکید می کرد که در این شهر جوان مجردی نمی یابی ، بلکه بزرگان این دیار عذب و مجرد بودن را بسیار ناپسند و زشت می پندارند و به هر وسیله ممکن جوانان را به ازدواج ترغیب می نمایند. دربیان مذمت مجرد بودن احادیث و روایات فراوان نقل شده است ، اما ذکر این نکته نیز جالی تامل دارد که پیشینیان ما نیز چه اهتمامی به امر پسندیده ازدواج داشته اند. در این زمینه و مقایسه حال و روز فرهنگی و اقتصادی جامعه امروز با سده هشتم هجری حرف و حدیث بسیار است اما روی سخن من با کسانی است که می توانند مقدمات این امر مهم را برای جوانان فراهم کنند اما دست رو دست گذاشته و اقدامی نمی نمایند . امروز پانزدهم اردیبهشت ماه روز شیراز نام گرفته است و جا دارد که به همین مناسبت پس از بیان نکته ای دیگر از شیخ جرجانی یکی دیگر از غزلیات زیبای حافظ شیرازی را با هم مرور نماییم. نقل شده که هرگاه در مجلس درس میرسیّد شریف جرجانی شعری خوانده میشد، وی به واسطة انس با علوم عقلی و عدم تمایل به صنعت شعر، میگفت: «عوض این ترّهات به فلسفه و حکمت بپردازید.» امّا چون شمسالدین محمّد صبحگاهان بر درس او وارد میشد، از او میپرسید: «بر شما چه إلهام شدهاست؟ غزل خود را بخوانید.» شاگردان میر به وی اعتراض میکردند که این چه رازی است که ما را از سرودن شعر منع میکنی، ولی به شنیدن شعر حافظ رغبت نشان میدهی؟! استاد در پاسخ میگفت: «آنها إلهامات است، و شعر حافظ همه حدیث قدسی و لطائف حِکمی و نکات قرآنی است. یاری اندر کس نمیبینم یاران را چه شد دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد آب حیوان تیره گون شد خضر فرخ پی کجاست خون چکید از شاخ گل باد بهاران را چه شد کس نمیگوید که یاری داشت حق دوستی حق شناسان را چه حال افتاد یاران را چه شد لعلی از کان مروت برنیامد سالهاست تابش خورشید و سعی باد و باران را چه شد شهر یاران بود و خاک مهربانان این دیار مهربانی کی سر آمد شهریاران را چه شد گوی توفیق و کرامت در میان افکندهاند کس به میدان در نمیآید سواران را چه شد صد هزاران گل شکفت و بانگ مرغی برنخاست عندلیبان را چه پیش آمد هزاران را چه شد زهره سازی خوش نمیسازد مگر عودش بسوخت کس ندارد ذوق مستی میگساران را چه شد حافظ اسرار الهی کس نمیداندخموش از که میپرسی که دور روزگاران را چه شد
نوشته شده توسط : سبحان |
دوشنبه 93 اردیبهشت 15 ساعت 4:35 عصر
|
|
نظرات دیگران
نظر
|
20 مهر روز بزرگداشت حافظ شیرازی به مناسبت روز بزرگداشت حافظ شیرازی چند کلام کوتاه در مورد این شاعر عارف از کلام شهید مطهری ( ره ) • خواجه حافظ شیرازى. حافظ علیرغم شهرت جهانىاش، تاریخ زندگىاش چندان روشن نیست. قدر مسلم این است که مردى عالم و عارف و حافظ و مفسر قرآن کریم بوده است. خود مکرر به این معنى اشاره کرده است: ندیدم خوشتر از شعر تو حافظ به قرآنى که اندر سینه دارى عشقت رسد به فریادگر خود به سان حافظ قرآن ز بر بخوانى با چهارده روایت ز حافظان جهان کس چو بنده جمع نکرد لطائف حکمى با نکات قرآنى بااینکه اینهمه در اشعار خود از پیرطریقت و مرشد سخن گفته است، معلوم نیست که مرشد و مربى خود او کى بوده است. اشعار حافظ در اوج عرفان است و کمتر کسى قادر است لطایف عرفانى او را درک کند. همه عرفایى که بعد او آمدهاند اعتراف دارند که او مقامات عالیه عرفانى را عملًا طى کرده است. برخى از بزرگان بر برخى از بیتهاى حافظ شرح نوشتهاند، مثلًا محقق جلال الدین دوانى فیلسوف معروف قرن نهم هجرى رسالهاى در شرح این بیت: پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت آفرین بر نظر پاک خطاپوشش باد تألیف کرده است. حافظ در سال 791 درگذشته است • اساساً مردى چون حافظ که جهانبینىاش جهانبینى عرفانى است، وحدت را جانشین کثرت فلسفى، تجلّى را جانشین علّیّت فلسفى، و عشق و زیبایى را جانشین عقل و وجوب فلسفى مىکند و جهان را «جلوه یگانه زیباى على الاطلاق» مىداند چگونه ممکن است «خیّام مآبانه» و «بوالعلامآبانه» بیندیشد؟! حافظ عنصرهاى سه گانه «وحدت»، «جلوه»، «زیبایى» را در جهانبینى عرفانى خویش در این سه بیت از غزل معروف خود به نیکوترین و صریحترین شکلى بیان کرده است: عکس روى تو چو در آینه جام افتاد *** عارف از پرتوى مى در طمع خام افتاد «حسن» روى تو به «یک» «جلوه» که در آینه کرد *** اینهمه نقش در آیینه اوهام افتاد اینهمه عکس مى و نقش نگارین که نمود *** «یک» «فروغ» «رخ ساقى» است که در جام افتاد آنچه مایه اشتباه برخى شده که بیت مورد بحث را به عنوان اعتراض به خلقت از ناحیه حافظ تلقّى کردهاند، بکار بردن کلمه «خطاپوش» است. غافل از اینکه «ایهام» و «توریة» یعنى جمله یا کلمهاى دو پهلو بکار بردن و احیانا کلمهاى که خلاف مفهوم ظاهرش مراد است استعمال کردن، از محسّنات بدیعیّه است و شعراى عرفانى، زیاد از آن بهره مىگیرند. اشعار دیگر حافظ بخوبى قرینه مطلب است. بعلاوه، حافظ فرضاً اعتراض به خلقت داشته باشد آیا ممکن است با آنهمه احترام و تعظیم و اعتقاد کاملى که به اصطلاح به «پیر» دارد او را تخطئه کند ---------------------------------------------------------- 1 - مجموعهآثاراستادشهیدمطهرى، ج14، ص: 575 2 - مجموعهآثاراستادشهیدمطهرى، ج1، ص: 91 3 - مجموعهآثاراستادشهیدمطهرى، ج1، ص: 93
نوشته شده توسط : سبحان |
چهارشنبه 90 مهر 20 ساعت 6:44 صبح
|
|
نظرات دیگران
نظر
|
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
|