سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خداوند به موسی علیه السلام وحی کرد که دو کفش وعصای آهنین برگیر و آنگاه در زمین سیاحت کن و آثار و عبرتها را بجوی تا آن جا که کفشها پاره و عصا شکسته شود . [ابن دینار]

این روزها سی و چهارمین جشنواره سینمایی فجر در کشورمان در حال برگزاری است ، مسئله اصلی برای من همیشه نسبت انقلاب اسلامی با پدیده های عالم جدید و خصوصا سینما بوده است اما این روزها این سوال را بطور جدی از خودم می پرسم که چه لزومی دارد که الزاما هنر استراتژیک برای فرزندان انقلاب اسلامی هم سینما باشد ، ما چرا به ادبیات و شعر بعنوان هنر استراتژیک ننگریم

بعضی از فیلم ها را تا امروز دیده ام ،یادداشت زیر که در خبرگزاری نسیم منتشر شده به نظرم فصل مشترک درد من با سینمای امروزمان است.

دوپینگ رویِ پرده به مددِ تکه‌پرانی ‎‌هایِ اروتیک و فضولات انسانی، فجر34

 

اصلا فصل مشترک همه انگاری شده روی صندلی نگه داشتن مخاطب به ضرب و زور این حقه‌ها و تکنیک‌های کوچه و خیابانی! استفاده از واژ? ناظر به فضولات انسانی هم در صدر این لیست قرار دارد و شوخی‌های جنسی و اروتیک هم در مرتبتِ بعدی!

 

 الف. تا اینجایِ جشنواره، فیلم‌ها با شدت و حدّت و غلظت بالایی گوی سبقت را از یکدیگر ربوده‌اند در استفاده از واژه‌ها و الفاظ ناشایست و حتی شوخی‌ها و تکه‌پرانی‌های جنسی و زیرشکمی و اروتیک و دختر و پسری! فرقی هم ندارد مصطفی کیاییِ «بارکد» باشد یا مسعود ده‌نمکیِ «رسوایی‌ها 2» یا رضا درمیشیانِ «لانتوری» یا «زاپاس» بروز نیک‌نژاد که اصلا فصل مشترک همه انگاری شده روی صندلی نگه داشتن مخاطب به ضرب و زور این حقه‌ها و تکنیک‌های کوچه و خیابانی! استفاده از واژ? ناظر به فضولات انسانی هم در صدر این لیست قرار دارد و شوخی‌های جنسی و اروتیک هم در مرتبتِ بعدی!

 

اصلا دارد سبک می‌شود در خلق نماهای بحرانی که تا قرار است متلاطم شدن روانی و ذهنیِ کاراکتر به تصویر کشیده شود، فی‌المجلس تعدادی واژه و الفاظِ اسیدی و گاراژی و ته خیابانی با سرعتی قابل توجه پرتاب می‌شود تویِ قاب دوربین و بسته به نوع موقعیت، مخاطب یا می‌رود تویِ شوک یا از خنده قهقهه می‌زند غافل از آنکه حضرت فیلم‌ساز دوپینگ کرده و به ضربِ زیر پا نهادن بعضی مرزهای اخلاقی و فرهنگی دارد لبخند را مهمان چهر? او می‌کند یا شوک و بُهتی روانی را روان? ذهن و قلب و شخصیت‌ش!

 

ب. اگر خواسته باشیم یکی از فصل‌ مشترک‌های اکثر فیلم‌های این دوره از جشنواره را لیست کنیم، قطعا جناب سیگار در صدر این لیست جا خوش خواهد کرد و سلطانِ بلامنازع صدرِ جدول خواهد بود. تقریبا نه که قطعا و یقینا، «دود» وجه مشترک اکثر سکانس‌های دومین جشنوار? تدبیر و امید است. کاراکترهایی که هنوز تقی به توقی نخورده و گرهی به جان داستان نیفتاده و تعلیقی آفریده نشده، با حالتی عصبی صد البته، سیگار تویِ دست‌ از این سویِ قابِ دوربین به آن سو می‌روند و می‌آیند و بعد هم رگه‌های دود است که حوال? بالای کادر می‌کنند و در ادامه هم روان? ذهن تماشاگر و مخاطبِ بی‌پناهْ اعم از دودی و غیر دودی!

 

زن و مرد هم ندارد که اصلا جماعت اناث هم در این فقره پا به پای جماعت ذکور دود می‌کنند و رکورد می‌زنند و چونان نقش لوکومتیو روی فریم‌ها نقش ایفا می‌کنند. هزار مرتبه شکر که حداقل در باب این قضیه تفاوت جنسیتی نداریم. در باب مکانش هم فرقی ندارد که وسط پذیراییِ منزل باشد یا توی ماشین یا بالکن یا پارک هر جای دیگر! درگوشی بگویم تازگی‌ها مشروب هم از این مشمول این قاعده شده و زیر زیرکی دارد جایی باز می‌کند برای خودش در کادر دوربین دوستان فیلم‌ساز. جالب آنکه این فقره هم جای مشخصی ندارد و پارک و خیابان و منزل نمی‌شناسد!

 

ج. نمی‌دانم این تحلیل از منظر فمینیسم و سکسیزم است به قول فرنگی‌ها یا نه اما حجم به تصویر کشیدن خشونت‌های کلامی و فیزیکی نسبت به جماعت اناث هم در فیلم‌ها بالا رفته. شاید بشود با جرات مدعی شد که نسبت مستقیمی برقرار است میان این موضوع از یک سو و اجتماعی‌تر شدن ژانر فیلم از سوی دیگر! هرچند هم? فیلم‌ها در این موضوع، شدت یکسانی ندارند اما بی‌تردید تا اینجا می‌توان «لانتوریِ» رضا درمیشیان را در صدر این لیست گنجاند! ملغمه‌ای از صحنه‌های خشن فیزیکی که البته قرار است در اوج به یک شخصیت زن ختم و الرحمن قضیه باید برای کاراکتر «مریم» خوانده شود. نکت? جالب در این میان آنکه داستان بخش قابل توجهی از قربانیان زنِ این فیلم‌ها به طرز قابل تاملی بر بستر زندگی مدرن و طبق? متوسط پیش می‌رود.

 

خواسته باشم دقیق‌تر گفته باشم، بازنمایی لای? روایی فیلم‌ها از قربانیان – خواسته یا ناخواسته- به سمت و سویی رفته است که حالا زندگی مدرن و طبق? متوسط هم سهم قابل توجهی دارد در لگدمال کردن و توی دیوار کوبیدن حقوق زنان در کنار سنت و جهان سنتی البته و من این را اعترافی تلویحی و حتی شاید ناخواسته می‌بینم از جماعت فیلم‌سازی که تا همین یک دهه پیش نشسته بر برج عاج، سنت مردم خود را سیبل آتش‌بازی‌اش کرده بود و یکسره بر او می‌تاخت اما حالا قدری واقع‌گرایانه‌تر شده و پایین آمده از تصور باطلِ متفرعانه‌اش نسبت به ارزش‌های زندگی مدرن و کمی عقب‌تر آمده و حالا آرام آرام دارد بعضی دمل‌های چرکینِ زندگی بر مدارِ ارزش‌های لیبرال را هم به تصویر می‌کشند! کاش تحلیل گفتمان شود این تغییر لحن و زبان فیلم‌سازان ما در نسبت با مسال? زن!



 
نوشته شده توسط : سبحان |  دوشنبه 94 بهمن 19  ساعت 3:36 عصر 

حاشیه نگاری های برگزاری جشنواره فیلم فجر در شیراز(بخش اول)

روز اول : شنبه 15 بهمن ساعت 20:30 ؛ سانس سوم سینما « سعدی »  فیلم سینمایی « چک »  به کارگردانی کاظم راست گفتار

چک

 چند دقیقه ای مانده به شروع فیلم ، به سینما می رسم ،بهای بلیت مثل سال گذشته همان هزار تومان است ،بدون دردسر بلیت می گیرم و وارد سینما می شوم ،حدود سی چهل نفری در لابی ابتدایی سینما نشسته اند ،سینما سعدی یکی از قدیمی ترین سینما های شهر شیراز است  و چند سالی می شه که زمزمه بازسازی اون به گوش می رسه ولی هنوز خبری از نوسازی و یا حتی تعمیر در اینجا دیده نمی شود، سرویس های بهداشتی سینما آنقدر فرسوده است که من ترجیح می دهم به مسجدی که در مجاورت سینما ست مراجعه کنم ،سالن نمایشی بسیار رنگ و رو رفته  و صندلی هایی که آدم رو به یاد سینما های  کشور آلمان در جنگ جهانی دوم می اندازند،راستش وقتی وارد سالن نمایش این سینما می شم ،خاطره سر درد و کمر درد جشنواره پارسال هنگام تماشای فیلم 140 دقیقه ای « یه حبه قند » در ذهنم تداعی می شود. برای من که چند جشنواره را در پردیس های سینمایی تهران مشاهده کرده ام ، این اشکالات بطور جدی و برجسته قابل درک است و مدام در حال مقایسه هستم.

کار و بار بوفه سینما بد نیست ،مملو از پفک و چیپس و ساندویچ های سرد ؛ با خودم می گم یکی از الزامات سینما رفتن خوردن غذاهای مدرن نیز هست...

فیلم راس ساعت 20:30 دقیقه آغاز می شود ،ماجرا از این قرار است « چهار نفر آدم غریبه به دلیل مالکیت مشترک برسر یک چک، علیرغم دیدگاه های اعتقادی کاملاً مغایر ناگزیرند که دو شب و یک روز کامل را باهم باشند. » در واقع همه ماجرا همین است و اتفاق خاص دیگری در فیلم نمی افتد ،فیلم به مثابه یک  مقاله انتقادی نسبت به مشکلات سیاسی و فرهنگی موجود در جامعه است ،از دیگر نکات قابل تامل فیلم بازی یکی از شخصیت های کاملا طنز سینمای ایران (فرهاد آییش ) در نقش مذهبی ترین شخصیت فیلم است ،کاراکتری که مدام از واجبات و محرمات صحبت می کند و جالبتر اینکه جمعه صبح با پوشیدن لباسی تمیز و مرتب و با زدن عطر به نماز جمعه هم می رود ؛ همه بار طنز فیلم به دوش فرهاد آییش است ، از نماز خواندن با پی جامه راه راه تا صحبت در باب کراهت روابط دختر و پسر نامحرم .

خلاصه قضیه اینکه کارگردان با استفاده از تمامی رفتارهای کاراکترهای مذهبی فیلم ، موجبات خنده مخاطبین را فراهم می آورد ،البته برای کسانی که جریان سینمای سالهای اخیر کشور را پی گیری می کنند این مسئله چیز عجیبی نیست و بصورت عادت در آمده است ،جالب اینکه معدود کارگردان های مذهبی کشور نیز از همین حربه برای نشاندن خنده بر روی لبهای  تماشاگران استفاده می کنند.

صحنه رفتن فرهاد آییش ، شاهرخ استخری ،همایون ارشادی و حسن شکوهی به نماز جمعه نیز به نظر مورد ویرایش تیم ممیزی ارشاد قرار گرفته بود ،حضور در نماز جمعه تهران در حالیکه حجت الاسلام طائب به عنوان سخنران پیش از خطبه ها ، تاریخ صدر اسلام را بررسی می کند ، می توانست دستخوش طنز پر مایه ای برای کارگردان باشد که تنها با نشان دادن چند پلان مختصر به کار خود پایان می دهد.

دیالوگ های فیلم بطور جدی بی ادبانه است و حداقل های اخلاقی نیز در پردازش گفتار های متن فیلم رعایت نشده است و مثل همه فیلم های این روزهای سینمای ایران رابطه دختر و پسر کاملا بدون اشکال جلوه داده می شود و تذکرات پدر و مادر های فیلم هم ،تعصب ، خرافه گرایی و نفهمیدن نسل جدید برای مخاطب تعریف می شود.

موقع خروج از سینما برگه نظر سنجی فیلم را در حالیکه گزینه ضعیف را انتخاب کرده ام ، به دست مسئول جمع آوری می دهم.



 
نوشته شده توسط : سبحان |  چهارشنبه 90 بهمن 19  ساعت 12:40 صبح 

نمی دانم به شور و نشاط جمعیت عظیمی نگاه کنم که مشتاقانه به خیابان آمده بودند تا مدافع انقلاب اسلامی شان باشند یا چشم بر پرده ای نقره ای بدوزم که فقط نام انقلاب را یدک می کشد؟! نمی دانم آن پیرزن گوژپشتی که عصا زنان به تظاهرات آمده بود، به سینما می رود تا ببیند چگونه به حجاب و چادر پاک او می خندند؟! نمی دانم سهم آن پیرمرد زابلی یا آن کودک روستایی از «هنر هفتم» چقدر است، وقتی دوربین آقای کارگردان جز خیابان های تهران جای دیگری را نمی بیند؟! نمی دانم کجای انقلاب ما رنگ «مرفهین بی درد» و بوی «تجمل گرایی» داشت؟! نمی دانم ... بگذریم؛ اصلا این روزها دانستن خوب نیست. بهتر است ما هم ندانیم و روی صندلی های نرم تالار وحدت بنشینیم؛ حالا آقای کارگردان روی صحنه رفته و باید بلند شویم و به احترامش کف بزنیم. او هم پشت تریبون می رود و با کمال تواضع(!) به ملت ایران توهین می کند تا حکم به مسلخ بردن عدالت را بدهد و من به این فکر می کنم که تنها در کشور ما یک هنرمند از مجرمی که در حین ارتکاب جرم دستگیر شده، حمایت می کند. آقای کیمیایی! «جرم» فقط بر روی پرده سینما نیست، در زیرزمین خانه دوست دیرینه شما هم بود و عدالت، دوست و رفیق و همکار نمی شناسد  !

از روزهای «جشنواره فیلم فجر» و حال و هوای سینما برایم تنها بغضی باقی مانده که چقدر انقلابمان در حوزه سینما غریب است، چقدر این سینما با مردم بیگانه شده و چه بسیار راه نرفته مانده تا سینما - این طفل عقب مانده انقلاب - به امروز برسد و پا به پای ملت انقلابی ایران حرکت کند و مبلغ اهداف و آرمان های اسلامی شان باشد. این روزها عجیب به این فکر می کنم که دنیای غرب چقدر در باطل شان مصمم اند و با تمام توان در عرصه صدا و تصویر به میدان آمده اند، اما ما انگار به فکر دفاع از حقانیت مان در قاب سحرآمیز سینما نیستیم! فارغ از طناب کشی های سیاسی، در سینمای ما از ابتدا تا امروز چهارچوب مشخصی که مبتنی بر اندیشه دینی و در خدمت انقلاب اسلامی و با رویکردی جهانی باشد، دیده نمی شود. و این یعنی 30 سال به در و دیوار زدن در یکی از قدرتمندترین عرصه های ارائه فکر و اندیشه که به آن «هنر هفتم» یا «سینما» می گویند  .

مختصات این حرکت عظیم بارها و بارها توسط امام خمینی(ره) و رهبر بزرگوار انقلاب ترسیم شده، اما دریغ از ذره ای همت و غیرت مسئولین که انگار فیلم «آلزایمر» پیش از آنکه به سالن سینما برود در ذهن ما مجوز اکران گرفته است! این روزها اما جای «سائل» و «مسئول» عوض شده و به جای آنکه معاونت محترم سینمایی وزارت ارشاد پاسخگو باشد و ما مطالبه کننده خواست های مردم باشیم، انگار باید از ایشان عذرخواهی کنیم که چرا دغدغه انقلاب و سینمای اسلامی داریم! چرا سوال می کنیم و چرا ایشان پاسخ نمی دهند؟! «جواد شمقدری»، کارگردان ارزشی و رزمنده ای از سربازان خمینی(ره) که سال ها پیش می شناختیم با شمقدری این روزها زیاد شبیه نیست؛ مردی که دغدغه سینمای متعهد دینی داشت، کارگردان فیلم استکبارستیز «طوفان شن» و خالق فیلمنامه ارزشی «33 روز»، کسی که حتی یک مین جنگی را بهانه خوبی می دید برای کوبیدن ریشه های صهیونیسم و سرمایه داری مدرن، حالا کمی برایمان غریبه شده  !

جناب آقای شمقدری! در برنامه تلویزیونی «هفت» خطاب به «کیهان» فرمودید که به خاطر انتقادات مستند خود از وقایع تلخ جشنواره حلالیت بخواهیم! چشم؛ حلالیت می خواهیم، اما نه از شما و دوستانتان بلکه از هزاران شهیدی حلالیت می خواهیم که فقط برای اسلام ناب محمدی(ص) پا در معرکه گذاشتند و این روزها با ذره بین هم نمی شود آرمان های اسلام و امام و انقلاب را در سالن های سینما دید! آقای شمقدری! مجری آن برنامه در پیش چشمان شما از سینمای جمهوری اسلامی تنها به ذکر لفظ جمهوری اش بسنده کرد و شما هنوز در وصف فیلم «سرب» مانده بودید. برادر شمقدری! شما که از نسل دوم انقلاب هستید برای خمینی ندیده ها از انقلاب بگویید، از جبهه بگویید، از درد و داغ پیر جماران بگویید وقتی می گفت: «من در میان شما باشم و یا نباشم به همه شما وصیت و سفارش می کنم که نگذارید انقلاب به دست نااهلان و نامحرمان بیفتد.» 1 از دغدغه های ولی و رهبرمان بگویید که فرمود: «من معتقدم در سینمای ما نشان زیادی از انعکاس معارف ارزشی اسلامی وجود ندارد» 2 از همرزمان و همسنگرانتان بگویید که در تصاویر جشنواره شما یاد «معتاد» جلوه داده شده اند، یا «کلاهبردار» و یا «مارگیر»! برادر شمقدری! تقصیر ما نیست که خانم کارگردان چند روز پس از انتخابات 1388، موجی از تهمت و دروغ و افترا را نصیب انقلاب اسلامی و مسئولان نظام می کند و این روزها در سالگرد پیروزی انقلاب، در جشنی موسوم به «جشنواره فیلم فجر» با سلام و صلوات به او میدان می دهند! تقصیر ما نیست که مشتی نمک می خورند و نمکدان می شکنند! تقصیر ما نیست که از تریبون جشنواره شما صدای استودیوی   VOA به گوش می رسد! تقصیر ما نیست که در فیلم تایید شده شما، حجاب را به سخره می گیرند و آن را دست و پاگیر و نوعی محدودیت نشان می دهند! تقصیر ما نیست که   BBC فارسی قند در دلش آب می شود از مواضع شما و وزیر محترم ارشاد! جناب آقای شمقدری! ما چه کار کنیم که نمی توانیم مثل شما از پوچ گرایی فیلم های جشنواره تان اهداف والای انقلاب را بیرون بکشیم! ما چگونه بگوییم بعد از گذشت 30 سال از پیروزی انقلاب تنها فیلمی که در توصیف بنیانگذار انقلاب ساخته می شود آنقدر بی کیفیت است که همه را ناامید می کند. نه! اشتباه نکنید، آقای افخمی مقصر نیست. آن روز در طبقه منفی دو برج میلاد باید شما پشت میز نقد و بررسی می نشستید و ما سؤال می کردیم که 30 سال از انقلابی گذشت که 5 سال آن با مسئولیت هنری شما در دولت سپری شد، کجاست یک زندگی نامه تصویری از شخصیت های انقلاب؟ سهم بهشتی، رجایی، باهنر، لاجوردی از سینمای انقلاب چیست؟ سهم زین الدین ها، باقری ها و باکری ها از این پرده عریض نقره ای چقدر است؟

برادر شمقدری! ما آمده ایم حلالیت بخواهیم از دست بریده خرازی در خیبر، از گلوی پاره شده چمران در دهلاویه، از بدن غرقه به خون همت در خاکهای مجنون. ما حتی می خواهیم حلالیت بخواهیم از دانشمندان مجاهدی چون کاظمی آشتیانی، علی محمدی و شهریاری که یک عمر سختی را به جان خریدند تا مرزهای دانش و فن آوری را بشکنند، اما پروژه های سینمایی ما در خوش بینانه ترین حالت به روابط اجتماعی درجه چندم مردم طبقه مرفه و متوسط تهران خلاصه می شود. ما آمده ایم از تمام دانشمندان جوان کشورمان حلالیت بخواهیم که جهاد علمی شان هیچ وقت توسط مسئولین فرهنگی و سینمایی دیده نشد. حالا شما باز هم می توانید مسحور فیلم «گوزن ها» باشید، اما ما به سراغ صحیفه حضرت روح الله می رویم و برای چندمین بار این جملات را در پیام «هنر متعهد» می خوانیم  :

 «تنها هنری مورد قبول قرآن است که صیقل دهنده اسلام ناب محمدی(ص)، اسلام ائمه هدی- علیهم السلام- اسلام فقرای دردمند، اسلام پابرهنگان، اسلام تازیانه خوردگان تاریخ تلخ و شرم آور محرومیت ها باشد. هنری زیبا و پاک است که کوبنده سرمایه داری مدرن، کمونیسم خون آشام و نابودکننده اسلام رفاه و تجمل، اسلام التقاط، اسلام سازش و فرومایگی، اسلام مرفهین بی درد و در یک کلمه اسلام آمریکایی باشد».

هنر در مدرسه عشق نشان دهنده نقاط کور و مبهم معضلات اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، نظامی است. هنر در عرفان اسلامی ترسیم روشن عدالت و شرافت و انصاف، و تجسیم تلخکامی گرسنگان مغضوب قدرت و پول است. هنر در جایگاه واقعی خود تصویر زالوصفتانی است که از مکیدن خون فرهنگ اصیل اسلامی، فرهنگ عدالت و صفا، لذت می برند.

تنها به هنری باید پرداخت که راه ستیز با جهانخواران شرق و غرب، و در راس آنان آمریکا و شوروی، را بیاموزد. هنرمندان ما تنها زمانی می توانند بی دغدغه، کوله بار مسئولیت و امانتشان را زمین بگذارند که مطمئن باشند مردمشان بدون اتکا به غیر، تنها و تنها در چارچوب مکتبشان، به حیات جاودان رسیده اند.» 3

امروز مردم مسلمان ایران در عصر یک روز تعطیل، ترجیح می دهند برای تفریح روی چمن های خشک شده یک پارک بی آب و علف بنشینند و رد شدن ماشین های خیابان را نگاه کنند، اما به سینمایی نروند که کمترین نسبت و سنخیتی با اهداف و ارزشهایشان ندارد؛ این را می توانید از مشاهده آمار مخاطبان سینما و گزارش فروش فیلم ها در چند سال اخیر بفهمید!

سیدعبدالحسن هاشمی

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1-«پیام قبول قطعنامه 598»، صحیفه امام(ره)، جلد 21، ص 93، 29/4/1367

2-دیدار مقام معظم رهبری با کارگردانان سینما، مورخه 23/3/1385

3-«پیام هنر متعهد»، صحیفه امام(ره)، جلد 21، ص 145، 30/6/1367



 
نوشته شده توسط : سبحان |  شنبه 89 اسفند 7  ساعت 11:52 صبح 

    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
تقصیر جمعه هاست ...
سخت گیری در حفظ بیت المال
روند رشد اشرافیت و رفاه طلبی
اینجا هیچ چیز متعارف نیست؟!!!
تبرک است ...
هزار نفر از ما بمیرد، هیچ خبرى نمى‏ شود!
سلوک ذیل سیاست
دانلود فیلم شناخت سی امین جشنواره فیلم فجر
از اهل معصیت مى‏ شدید یا اهل عبادت؟
انسان انقلاب اسلامی
[عناوین آرشیوشده]