«این بار هم آمدیم و رأی دادیم، اگر رفتید و پشت سرتان را نگاه نکردید یقه شما را در روز قیامت میگیریم!»
هنوز جوهر سرانگشتانمان محو نشده، آقایان گردهمایی راه انداختهاند برای جشن پیروزی راهیابیشان به مجلس! باید خیلی بیمعرفت بود تا از دشمن عقب ماند. دشمن، پیروزی «رهبر جمهوری اسلامی» را اعلام میکند و آقایان پیروزی خودشان را. دشمن از پاسخ «ملت ایران» به دعوت رهبرشان میگوید و آقایان از رأی «مردم فهیم حوزه انتخابیه»شان به خودشان! انتخابات برای دشمن بازتاب استراتژیک پیدا میکند و برای آقایان بازتاب اهمیت رتبهشان در بین رقبا! آقایان، ای شمایان! بهجای آویختن بنرهای تشکر از در و دیوار شهر، یک کلمه تشکر خشک و خالی از خامنهای (روحی فداه) بکنید تا دلمان خوش باشد به معرفتتان که فهمیدید که اشاره سرانگشت ولایت بود که مردم را آورد پای حفظ عزت و آبروی جمهوری اسلامی نه پوسترهای تبلیغاتی شما، دلمان خوش باشد که فهمیدید که مشارکت 65 درصدی مردم به برکت عزت رهبر در دل مردم رقم خورده است نه به برکت اسم و رسم شما، دلمان خوش باشد که فهمیدید مردم برای اطاعت از فرمان مقام منیع ولایت و رهبری، برای نواختن «سیلی سختتر» به چهره استکبار، جسم بیمار و سالخورده و مجروح و دل پر خونشان را پای صندوقهای رأی آوردند نه برای دادن نام و نان به شما. بروید و زانوی تلمذ بزنید در پیشگاه این ملت و درس ولایتمداری را یاد بگیرید برای روزی که وقتی دشمن حمله میآورد به پایگاه رفیع رهبری، همهتان از ترس دنیایتان جا میزنید و از ترس آبرویتان زبان در کامتان غلاف میکنید! تا دیر نشده، یکی از همین شبها خلوتی بکنید با خدای خودتان. خلوتی بکنید با خدای حافظ این دین و ملت و مملکت، با خدای خرمشهر، خدای طبس، خدای کربلای 5؛ تضرعی کنید و اشکی بریزید محض الله تا اگر خدای نکرده، زبانم لال، حب جاه در گوشه دلتان لانه دارد، خدا دستتان را بگیرد و از حب جاه و طلب ریاست نجاتتان بدهد. اگر با این سکری که به شما دست داده و از وجنات شما پیداست ! به مجلس - که باکری گفت حاصل خون شهداست - بروید، جز جهنم برای خود نخریدهاید. تا دیر نشده بروید و اقتدا بکنید به چمران، به دیالمه، به آیت، به رجایی، به آیتالله شجاعی در مجلس اول و راه را بیابید. تا دیر نشده بروید و آبروی خود را از سر طاقچه بردارید بیاورید و در محضر خدا عهد کنید که فتنه باشد یا نباشد، آن را فدای خامنهای میکنید که باز هم آبروی همه شما و ما را جلوی دشمن خرید. بروید و سر خود را مقابل خامنهای سر دست بگیرید و از او بخواهید تا شما را هم همچون مردم به سربازی بپذیرد. من حقیرتر از آنم که نصیحتی به شما بکنم، من بسیجی بیمقدار و سرباز صفر خامنهای هستم اما وظیفه دارم که خفتگان شما را بیدار و بیداران شما را متذکر کنم با این قلم کممقدار و این صدای کمنایی که از چهاردیواری وبلاگستان بیرون نمیرود چرا که من وامدار هیچکدام شما نیستم و برای هیچکدامتان یک خط تبلیغ و تخریب نکردم، برای هیچکدامتان سنگی به سینه نزدم، برای هیچکدامتان سخنرانی نکردم، برای هیچکدامتان جلسه نگذاشتم، برای هیچکدامتان سطری ننوشتم، برای هیچکدامتان از اقوام رأی جمع نکردم، برای هیچکدامتان دست روی سینه نگذاشتم، برای پیروزی هیچکدامتان دلم غنج نرفت، برای شکست هیچکدامتان تشویش نگرفتم، وامی از هیچکدامتان نخواستم(!)، در چهار سال گذشته نامهای به دفتر هیچکدامتان نبردم، طمع بر پیروزی هیچکدامتان نبستم. من سرباز کم کار جمهوری اسلامی و فدایی رهبر و نوکر شهدا هستم. شما را به خون شهدا قسم، قیمت این رأیی را که از مردم گرفتهاید دریابید، دریابید، دریابید. این کشور به کار احتیاج داد؛ زبانم لال، زبانم لال، رابطه و رانت و قدرت و لابی شما را به جهنم خواهد برد. این مردم بعضیشان روی برگ رأی داشتند چیزهایی غیر از اسامی شما هم مینوشتند. یکی نوشته بود: «این بار هم آمدیم و رأی دادیم، اگر رفتید و پشت سرتان را نگاه نکردید یقه شما را در روز قیامت میگیریم!» نقل از احمد رضا بیضایی نویسنده وبلاگ آقا مهدی http://www.mehdi-bakeri.blogfa.com/
نوشته شده توسط : سبحان |
چهارشنبه 90 اسفند 17 ساعت 10:23 عصر
|
|
نظرات دیگران
نظر
|
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
|