چنانکه حق تعالی فرموده: (واذا الصحف نشرت)و یا در جای دیگر می فرماید:(فکشفنا عنک غطائک فبصرک الیوم حدید)« پس در آن روز پرده از پیش دیده ی تو برداشته می شود و چشمت تیز بین می گردد و اعمال خود را می بینی» پس نتایج اعمال خود را معاینه می بیند و ثمرات افکار و افعال خود را مشاهده می کند و می رسد به آنچه در کتاب کریم است که : ( اعمال خیر و شر هر شخصی را مانند طوقی در گردن او می اندازیم،بگونه ای که از او جدا نمی شودو در روز قیامت کتابی که اعمال او در آن ثبت است را از برای او بیرون می آوریم، آنگاه به او گفته می شود نامه ی عمل خود را بخوان !و تو از برای محاسبه خود کافی هستی.) پس کسانی که در دنیا از احوال خود غافل هستند و اوقات خود را صرف لهو و باطل نموده اند بی اختیار می گویند: (ما لهذا الکتاب لا یغادر صغیره و لا کبیره الا احصیها)«این چگونه کتابی است که هیچ چیز از اعمال صغیره و کبیره را باقی نگذاشته است مگر اینکه آن را شمرده است.» معراج السعاده - ملا احمد نراقی
نوشته شده توسط : سبحان |
چهارشنبه 88 آبان 20 ساعت 11:11 عصر
|
|
نظرات دیگران
نظر
|
قبل از شروع این پست جا داره ، اعیاد فرخنده میلاد حضرت امام رضا (ع) ، حضرت فاطمه معصومه وروز بزرگداشت امین ولایت، حضرت امیر احمد ابن موسی الکاظم شاهچراغ رو به همه دوستان ارجمند خودم تبریک بگم. در ضمن از همه کسانی که در این فرصت به وبلاگ سر زدند و اظهار لطف کردند، تشکر می کنم و امیدوارم که عذر بنده رو بپذیرند. راستش رو بخواهید حرف برای گفتن زیاده .موضوعاتی که برای هر کدوم از اونها میشه یه پست جداگانه نوشت و کلی بحث و تبادل نظر کرد. اما موضوع این پست یادآوری خاطرات گذشته در طرح ولایت است، یادم می آد اون روزها یکی از سوالات اساسی بچه ها این بود که چرا این همه راجع به ولایت فقیه و اندیشه های سروش بحث می کنید ؟ چرا به توحید و نبوت و معاد نمی پردازید ؟ و سوالاتی از این دست .پاسخ اهالی طرح معمولا قانع کننده نبود و بچه ها رو توجیه نمی کرد . دوره شصت روزه طرح ولایت اساسا و در نهایت موقعی موفقیت آمیز تلقی می شد که فارغ التحصیلان دوره شبهه ایی در مورد اصل ولایت فقیه نداشته باشند و اگر هم شبهه ایی ایجاد بشه بتوانند پاسخ بدهند.بنابراین معرفت شناسی و انسان شناسی و غرب شناسی مقدمه ای میشد براثبات ولایت انبیای الهی و ائمه اطهار و در نهایت پذیرفتن الگوی اساسی ولایت مطلقه فقیه در جامعه. اما این روزها ضرورت پرداختن به موضوعات اینچنینی رو بیش از پیش میشه در جامعه حس کرد و میشه با رجوع دوباره به یافته های اون دوره ،خط فکری جریانات فعال در حوزه های سیاسی و اجتماعی رو مورد تحلیل قرار داد و به بصیرت مد نظر حضرت آقا دست پیدا کرد ، در روزگاری که نخبگان اسمی جامعه همه با شک و دو دلی گام بر میدارند و اساسا در تشخیص طرفین دعوا با مشکل اساسی مواجه هستند و حق و باطل آنچنان با هم عجین و آمیخته شده اند ، که یکی از مخالفین اصلی تئوری ولایت فقیه از تریبون ملی صدا و سیما به اثبات ولایت فقیه می پردازه و اذهان مشوش جامعه رو هاج واج و مبهوت اندیشه های التقاطی خودش نگه می داره ، جا داره که دوستانی که با چنین مسائلی آشنایی دارند به وظیفه خودشون عمل کنند و به روشنگری بپردازند. این روزها صف آرایی مشخص تری نسبت به چند سال پیش در جامعه شکل گرفته و مخالفینی که بنا بر ضرورت نفاق خودشون رو پنهان می کردند امروز سیبل حملات خود رو کاملا مشخص کرده اند و در این شرایط موجود وظیفه دوستان مطلع بنده، آگاهی رسانی در حد توان خود است. بذارید راحت تر بگم نظام شصت روز برای شما هزینه کرده تا شاید در روزگاری که نخبگان اسمی جامعه بنا به مصالحی فرار رو بر قرار ترجیح داده اند، شما از درون مردم و جامعه بلند شوید و با یاری خداوند کاری کنید که مرضی حضرت ولی عصر ارواحنا لتراب مقدمه الفدا قرار بگیره.
پی نوشت -------------------------------------------------------- دوستان زیادی از بنده آدرس آقای جهان بین رو سراغ گرفته بودند وبلاگ آینده انقلاب اسلامی متعلق به آقای جهان بین است.
نوشته شده توسط : سبحان |
پنج شنبه 88 آبان 14 ساعت 12:28 صبح
|
|
نظرات دیگران
نظر
|
از پی تدبیر تو، خصم دون فنا شد ز صلح تو «یا حسن» کربلا به پا شد ------------------------------------------------------------------------------- مبارک بودن هم به این است که اولاً دلتان انشاءاللَّه شاد باشد، روحتان برخوردار از آرامش و سکینهى الهى باشد، همهى وجودتان سرشار از اعتماد به خدا و توکل به خداى متعال باشد. اگر اینها شد، عید به طور کامل براى شما مبارک است. سعى کنیم اینها را براى خودمان تدارک ببینیم؛ دلهایمان را شاد کنیم، جانهایمان را از سکینهى الهى برخوردار کنیم، اعتماد به خدا را هم در وجود خودمان روز به روز بیشتر کنیم. « مقام معظم رهبری»
نوشته شده توسط : سبحان |
جمعه 88 شهریور 13 ساعت 4:41 عصر
|
|
نظرات دیگران
نظر
|
السلامُ عَلیکَ مِن شَهرٍ قَرُبت فیهِ الامال سلام بر تو ای ماهی که در طی تو، بر آورده شدن آمال و آرزوها نزدیک گشته. ماه رمضان یه بار دیگه با همه خوشی ها و خوبی هاش به ما سر زده و طولی نمی کشه که خیلی زود بار می بنده و از بین ما میره ، این وسط دوباره ما می مونیم و آرزو های برآورده نشده.
نوشته شده توسط : سبحان |
شنبه 88 شهریور 7 ساعت 4:53 عصر
|
|
نظرات دیگران
نظر
|
یک عمر تو زخمهای ما را بستی هر روز کشیدی به سر ما دستی شعبان که به نیمه میرسد آقا جان! ما تازه به یادمان میآید هستی! *** هم چاه سر راه تو باید بکنیم هم اینکه از انتظار تو دم بزنیم این نامهی چندم است که میخوانیم داریم رکورد کوفه را میشکنیم *** هر چند که خستهایم از این حال نیا! شرمنده! اگر ندارد اشکال نیا! ما خط تمام نامه هامان کوفی است آقای گلم ، زبان من لال نیا! *** هر چند که بیمار تو هستیم همه دیوانهی دیدار تو هستیم همه بین خودمان بماند آقا عمری است انگار طلبکار تو هستیم همه *** هر روز به ما اگر که سر هم بزنی بر ریشهی خواب ما تبر هم بزنی آقا تو که خوب می شناسی ما را زنگ در خانه را اگر هم بزنی... *** این مرد که در ره است باید او را... میترسم اگر سر زده آید او را... از هر که سراغ او گرفتم دیدم در شهر کسی نمیشناسد او را ----------------------------------------------------------------- شعر از جلیل صفربیگی
نوشته شده توسط : سبحان |
پنج شنبه 88 مرداد 15 ساعت 5:25 عصر
|
|
نظرات دیگران
نظر
|
سفیر شوروی باید تحقیر شود در صفحه 326 کتاب در کمین گل سرخ اشاره ای است به برخورد وزیر سپاه با سفیر شوروی. بعضی از خوانندگان این کتاب در برخوردهایشان با نویسنده گلایه داشتند چرا این ماجرا را به اجمال برگزار نکرده ای و گذشته ای؟ بنده حدود بیست و شش سال پیش، نخستین بار در جبهه این ماجرا را شنیدیم ولی در حساب و کتاب عقل محتاط آن قدر غیر ممکن بود که گمان کردم شایعه است. از سوی دیگر آن قدر کارهای خارق عادت در جبهه و انقلاب دیده بودیم که نمی شد بالکل آن را رد کرد. تا این که وقتی داشتم در کمین گل سرخ را می نوشتم به زمانی رسیدم که فکر کردم اگر همچین اتفاقی افتاده باشد بی ربط به آن نیست لذا توسط آقای دکتر مجتبی رحماندوست از آقای محسن رفیقدوست وزیر وقت سپاه و عامل این خاطره، وقت گرفتیم و همراه آقای دکتر رفتیم پیشش. او ضمن تأیید اصل ماجرا، آن را برایمان یک بار دیگر تعریف کرد که در روایت من این می شود که می خوانید. بعد از آزاد سازی خرمشهر تمام قدرتهای دنیای در یک سو ایستادند که ایران به آرزوهایش نرسد. بر خلاف منشور سازمان ملل به طور آشکار به حمایت همه جانبه از صدام پرداختند. دولتهایی مانند شوروی، آمریکا و فرانسه در ارسال تسلیحلات نظامی به جبهه عراق بسیارسخاوتمندی کردند طوری که اتحاد جماهیر شوروی علاوه بر ارسال جنگ افزارهای مدرن مانند 400 تانک تی 55 و 250 تانک تی 72 و تعدادی جنگنده میگ 25 و هلی کوپتر توپدار و موشکهای مدرن، بیش از هزار مستشار نظامی آن کشور برای بازسازی بنیه ارتش عراق وارد بغداد شدند. ( کتاب " آغاز تا پایان جنگ" ص 75) ایران در اعتراض به این حمایت غیر مشروع، از طریق سفیرش در مسکو نامه فرستاد و البته آنان مغرورتر از آن بودند که وقعی به این اعتراضات گذاشته باشند طبیعی است اخبار این اتفاقات بازتاب گسترده ای در منطقه داشته باشد و در جبهه خودی دلهایی را خالی کند. امروز بعد از سالها از فروپاشی شوروی باور ارتش سرخ شوروی کار مشکلی است اما آن روز این کشور دومین ابرقدرت دنیا بود و نام ارتش مهیبش حقیقتاً دلها را به لرزه می انداخت. آن زمان بخشی از این ارتش افغانستان را اشغال کرده بود و حتی مرزهای شمالی ایران نیز در تهدید بود. اما از منظری که امام خمینی به عالم می نگریستند ابر قدرتی جز قادر متعال وجود نداشت و لذا برای این که هیمنه ی ابرقدرت شرق، فرماندهان و مسؤولان را نترساند، دستور داد در اعتراض به حمایتهای همسایه ی شمالی از عراق، سفیر آن کشور تحقیر شود. حجت الاسلام حاج احمد خمینی با وزیر سپاه تماس گرفت و گفت: "امام فرموده اند باید سفیر شوروی در ایران تخفیف شود." بعد از بحث کوتاهی راجع به معنی کلمه تخفیف و نحوه ی آن، اجمالاً آقای رفیقدوست دریافت تخفیف از همان خفت و تحقیر می آید! لذا از طریق وزارت خارجه سفیر به وزارت سپاه فراخوانده شد. صبح فردا او به همراه مستشار نظامی سفارت خود را در میدان فردوسی به وزارتخانه ی تازه تأسیس سپاه رساندند. با احترام به دفتر وزیر راهنمایی شدند. آنها لابد گمان می کردند ایرانی پیشنهادی در امور نظامی دارد. شاید صلح پیشنهادی شورای امنیت را پذیرفته و... اما در سالن پذیرایی مورد بی اعتنایی سربازانی قرار گرفتند که مشغول نظافت بودند و در عالم جوانی باهم شوخی می کردند و بی اعتنا به آن دو بلند بلند می خندیدند. سفیر بولدویف از دیپلماتهای برجسته کشورش بود. در کارنامه سالیان طولانی خدمتش، مأموریتهای بزرگی وجود داشت که می توانست در دوران بازنشستگی حکایت آنها را برای فرزندانش تعریف کند. دیگر این که از حق نباید گذشت تسلطش به زبان فارسی از آقای محمدمهدی آخوندی معاون فعلی وزارتخارجه خودمان بیشتر بود! بنابراین به سربازان گفت که کیست. ولی اهمیتی داده نشد و این بار صداش در آمد که: "معلوم است اینجا چه خبره؟ من سفیر اتحاد جماهیر شوروی هستم..." صداش که بالاتر رفت، به طرف در دفتر وزیر خیز برداشت اما در باز شد و در آستانه ی در با وزیر روبرو شد. پیش از این که این چیزی بگوید، وزیر با صدای بلندتراز صدای خودش در آمد:" مرتکه چرا عربده می کشی؟!" گفت: "عالیجناب، من سفیر اتحاد جماهیر شوروی هستم!" جواب شنید: "هر خری هستی، باش، ولی حق نداری اینجا عرعر کنی..." در میان بهت و حیرت سفیر، وزیر با ادبیاتی از این دست داشت تخفیفش می داد! حالا به صدای او کارمندان و نظامیان اتاقهای اطراف هم به آنجا رسیده بودند و شاهد ماجرای بودند که فقط نظیرش را در زندگینامه ی مرحوم میرزا محمدتقی خان امیرکبیر در برخورد با نامه بر سفارت روس که ایرانی بود، دیده بودند. پیرمرد در حالی که عرق از سر و رویش می ریخت، با صدای لرزانی عذرخواهی کرد و گفت:" عالیجناب، مرا ببخشید، فرموده بودید خدمتتان برسم..." وزیر گفت:" این خرسهای قطبی کی از خواب بیدار خواهند شد؟" سفیر پرسید: " عالیجناب منظورتان را نمی فهمم." - منظورم، رهبرانت هستند. اینها خیال کردند می توانند صدام را از این مهلکه نجات دهند. آن قدر خرفت شده اند که نمی توانند مسائل را درک کنند. امیدوارم کار به جایی نرسد که ما هم مجبور شویم از توانایی هایمان در افغانستان و مناطق مسلمان نشین شوروی استفاده کنیم." سفیر کاغذ و قلم از جیبش در آورد و همه ی حرفهای وزیر را نوشت. تمام که شد گفت:" بفرمایید..." وزیر گفت: "همین، حالا برو گم شو!" بی اعتنا به عکس العمل سفیر و حضار به دفترش برگشت و دقایقی بعد با دفتر امام در جماران تماس گرفت و گزارش عملیات تخفیف را به اطلاع حاج احمد آقا رساند. حالا همان روز بود یا روز بعد، حاج احمد آقا یک بار دیگر تماس گرفت و رضایت امام را به او اعلام کرد و گفت:" امام خیلی خوششان آمد و فرمودند، خوب برخورد کردید." اما این پایان ماجرا نبود. دو هفته بعد از سفارت شوروی تماس گرفتند و خواستار وقت از وزیر سپاه شدند. روز موعود آقای بولدویف آمد. آقای رفیقدوست از آن جلسه چنین یاد می کند: " نزدیک در اتاق ایستاد و گفت: اجازه می دهید بیام داخل؟ گفتم: بیا. وقتی آمد گفت: اجازه می دهید بنشینم؟ گفتم: بشین. پس از لحظاتی، کاغذی از جیب خود بیرون آورد و بلند شد ایستاد و گفت: من پیغام شما را رساندم. رهبران اتحاد جماهیر شوروی این پیغام را بسیار عالی ارزیابی و توصیف کردند و گفتند اگر شما را دعوت کنیم به مسکو می آیید یا نه؟ گفتم: من دوست دارم شوروی را از نزدیک ببینم اما این مسافرت باید با اجازه امام انجام شود، اگر اجازه دادند می آیم." ( از کتاب"مهر و قهر" گلچینی از لطافتها و صلابتها در زندگی امام خمینی، ص 265)
نوشته شده توسط : سبحان |
پنج شنبه 88 تیر 11 ساعت 11:13 صبح
|
|
نظرات دیگران
نظر
|
نوشته شده توسط : سبحان |
یکشنبه 88 خرداد 17 ساعت 12:49 عصر
|
|
نظرات دیگران
نظر
|
می بخشید این بار یه کم دیر شد که سر زدم ، راستش یه کم سرم شلوغه، حتما شما هم توی این چند وقته پیامک های زیادی دریافت کردید. بنده که دیگه کلافه شدم ،از خبر و اظهار نظر گرفته تا شعر و جوک و تخریب و تبلیغ ..... چند تا از پیامک های مشتی و خوبش رو جدا کردم تا شما هم استفاده کنید.راستی 22 خرداد یادتون نره ، تا دولت کریمه یک یا حسین دیگر
1- این جلوه عشق و اتحاد است/ یک عرصه دیگر از جهاد است/ رای همه عاشقان مهدی/ اینبار هم احمدینژاد است 2- این کلبه، سرای عدل و داد است بیا/اینجا سخن از «وان یکاد» است بیا /در محفل ما حرف چپ و راست مزن /این خانه احمدینژاد است بیا 4- رزمنده و در صف جهادیم هنوز/ نابودگر ظلم و فسادیم هنوز/ سوگند به روح قدسی روح خدا/ ما یاور احمدینژادیم هنوز 5- او احمدینژاد است مردانه در جهاد است قلب تمام ملت برای او ستاد است 6- گزافه نیست تو کوه ارادهای دکتر/ هنوز هم به خدا خوب و سادهای دکتر/ دلیل اینکه دلیرو شجاع و نستوهی/ همین بود که یقین شیعه زادهای دکتر 7- اخلاق خوش محمدی داری تو/ احسان و صفای سرمدی داری تو/ نامت همه جا سرامد اهل ولا/ زیرا که نژاد احمدی داری تو 8- ما پیرو مکتب رسول اللهیم/ در راه و منش پیرو روح اللهیم/ با رای به احمدینژاد مظلوم/ ما حامی کاندیدای حزب اللهیم 9- از ریشه بکن اساس کج را /دشمن صفتان ذوالعوج را فریاد بکن دوباره دکتر/ "عجل لولیک الفرج را 10- نه فکرپول و جیب ومکنت وحشمت هستی/ نه دنبال زر و زور و ریاو قدرت و ثروت هستی/ نژادت احمدی است قدرت بدانند/ چو آنکه عاشقانه شیفته خدمت هستی 11- تو احمدینژادی و از تبار آفتاب/ خیبرشکن به زمانه و شاگرد بوتراب/ رای تمام ملت ایران از آن تو/ تا هست گفتمان تو از جنس انقلاب 12- افسوس ازین حکایت دردآلود/ که پاسخ خدمتت فقط تهمت بود/ در صبر و تحمل غرض ورزیها/ افسانه شدی مثل جومونگ ای محمود 13- از لطف علی جناح(ع) جناح حق پیروز است/ پیروزی اهل حق بدان هر روز است/ ما طالب احمدینژادیم و یقین/این رای و نظر به دشمنان جانسوز است 14- سینه پر آهیم اما آهنیم/ نسل یوسفهای بی پیراهنیم/ ما ز شور احمدی آکنده ایم/ ما ز گرمای خمینی زندهایم 15- هرچند فقیر خانهزادیم هنوز/ دور از شریان اقتصادیم هنوز/ بازار رقیب تازه داغ است ولی/ ما طالب احمدینژادیم هموز 16- برای دسترسی به تو داد لازم نیست/رحیل و کوچ و عبور از بلاد لازم نیست/چه غم اگر که نباشی تو از بنی زهرا/ برای احمدی بودن نژاد لازم نیست 17- بیا بیا به دشت گل،شبیه ابروباد شو/به بزم اهل معرفت به رنگ لاله شاد شو/برای حفظ حرمت اصول و ارزش و وطن/رفیق عبدصالحی چو احمدینژاد شو 18- میرسد مجموعه یوسف به پایان غم مخور میشود سیمای ما روزی گلستان غم مخورگرنشد قسمت به یوسف گردش ایران زمین/میرود محمود ما استان به استان غم مخور 19- ما عاشق کیش کربلایی هستیم/ دلبسته آن روح خدایی هستیم/ در فکر خطای خود بمیر ای دشمن/ چون بار دگر پی رجایی هستیم 20- از نسل گل و نجابت و نور تویی/ محمود زمان به وادی طور تویی/ سوگند به آیه آیه دفتر عشق/ مظلوم ترین رئیس جمهور تویی
نوشته شده توسط : سبحان |
سه شنبه 88 خرداد 5 ساعت 5:43 عصر
|
|
نظرات دیگران
نظر
|
صلاح از ما چه می خواهی که مستان را صلا گفتیم به دور نرگس مستت سلامت را دعا گفتیم
نوشته شده توسط : سبحان |
یکشنبه 88 اردیبهشت 20 ساعت 12:43 عصر
|
|
نظرات دیگران
نظر
|
چند روز پیش دی ودی ای به دستم رسید که خاطرات زیادی رو برام زنده کرد... تقریبا چهار سال پیش بود که با یه عده از بچه ها شدیدا دنبال یه عکس از دکتر می گشتیم تا اون رو برای تبلیغات آماده کنیم ، اما هر چی این در و اون در زدیم غیر از چند تا عکس بی کیفیت و خارج از موضوع، چیزی پیدا نکردیم . دست آخر هم به اون عکس معروف از دکتر، که درحال بوسیدن دستان یه پیرمرد هست قناعت کردیم و تبلیغات خودمون رو آماده کردیم .حالا بگذریم که وقتی دکتر از موضوع چاپ پوستر رنگی مطلع شد ، حال همه بچه ها رو گرفت و اجازه نداد که اون پوسترها به هیچ عنوان پخش بشه و بانی کار خجالت زده جهت اظهار شرمندگی پیش دکتر رفت و با عتاب دکتر مواجه شد. اما حالا هزاران عکس از زوایای مختلف و با فیگورها و لباس های متعدد با بهترین کیفیت در اختیار داشتم ، که می تونستم از اون ها استفاده کنم.اما بحثم یه چیز دیگه است ، هفته گذشته در و دیوار شهر شیراز با انواع بنر های رنگارنگ دکتر پر شده بود و چهره سردار خدمتگذاری با نمایی متفاوت در ظاهر شهر نمایانگر می شد، کج سلیقگی تیم تبلیغاتی آنقدر آشکار بود که ذهن اقشار مردم با هر سلیقه سیاسی رو قلقلک می داد و مسیر دوری از تجمل رو که دکتر چهار سال برای رسیدن به اون وقت گذاشت و در این مسیر با مشکلات زیادی دست به گریبان شد رو طولانی تر از قبل نشون می داد. سفرهای استانی اینقدر با خودش برکت به همراه داره، که بشه براحتی از اشکالات وایرادات موجود گذشت و فقط دنبال دیدن سیاهی ها و پلیدی ها نبود، اما با برطرف کردن پاره ای از نقص ها میشه اذهان مردم رو به آینده نظام خوش بین کرد. مثلا من نمی فهمم چه لزومی داره که دکتر در همه سفرها یه مسیر ده دقیقه ای رو در دوساعت طی کنه و یه عالمه از مردم زیر آفتاب ایستاده و منتظر ایشان باشند، در حالیکه هنر یه رییس جمهور کوتاه کردن مسیر رسیدن تا مقصد است نه طولانی کردن اون. هر چند که از زیبایی های طی مسیر نمی شه به راحتی گذشت. به هر حال : گریه شام و سحر، شکر که ضایع نگشت .... و قطره باران ما گـــــــــــــــوهر یکدانـه شد از دیگر نکات جالب و شنیدنی سفر دکتر به شیراز این بود که بعد از اینکه دکتر سفری به کیش داشتند و دوباره به شیراز برگشتند ، یه عده ای از مردم دوباره به استقبال ایشان رفتند و موجبات خنده ناظرین رو فراهم آوردند، هر چند در نوع خود بی نظیر نیز بود. پی نوشت ها -------------------------------------------------------- اول اینکه دی ودی مذکور مربوط به سفرهای استانی دکتر احمدی نژاد است که این روزها با نام (نگاه از نزدیک) عرضه میشه. دوم اینکه انتقاد بنده از سر دلسوزی و در راستای تایید منویات قبلی است نه رویگردانی از مواضع قبلی . و سوم آرزوی توفیق برای دولت خدمتگذار دکتر احمدی نژاد.(دامت توفیقاته)
نوشته شده توسط : سبحان |
چهارشنبه 88 اردیبهشت 16 ساعت 10:43 صبح
|
|
نظرات دیگران
نظر
|
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
|