نشانه های ایمان حقیقی(بخش سوم) نشانه سومی که در قلب انسان مومن ظاهر می شود این است که : ( علی ربهم یتوکلون ) وقتی ایمان انسان اضافه شد و خدا را این گونه شناخت که کلید همه کارها به دست او است،سر سلسله اسباب و علل به ید قدرت اوست،بر همه چیز احاصه دارد و همه چیز به اذن اوتاثیر می کند،اعتمادش فقط به خدا خواهد بود. ما معمولا حلقه های سلسله اسباب و مسببات را می بینیم، اما عامل اصلی را ، که سلسله جنبان است، نمی بینیم. او است که همه سلسله ها به دست او است و همه چیز به اراده او به حرکت در می آید. اگر این را درک کنیم، اعتمادمان به او بیش تر خواهد شد ، به هیچ چیز دیگری اعتنا نمی کند، خواه دیگران برای او ارزشی قائل بشوند یا نشوند. او سر و کارش با خدای جهان است.دیگران چه کاره اند که بر آنها اعتماد کند؟ (وعلی ربهم یتوکلون ) تقدیم جار و مجرور در این آیه ، دلالت بر حصر دارد، یعنی فقط بر خدا توکل می کنند. پی نوشت ------------------------------------------------------- v منبع مطلب فوق درس اخلاق استاد فرزانه،حضرت آیت الله محمد تقی مصباح یزدی در جمع عده ای از طلاب و دانشجویان در سال 78 می باشد. v با تشکر از همه دوستانی که پس از شنیدن خبر انفجار شیراز نگران حال بنده شدند، باید عرض کنم که بنده از حادثه کانون رهپویان وصال شیراز جان سالم به در برده و کماکان در قید حیات می باشم و از همه دوستان جهت بهبود حال مصدومان این واقعه التماس دعا دارم . v و در آخر اینکه اگر می خواهید اطلاعات کامل و جامعی از این واقعه کسب کنید ، می توانید به آدرس ذیل مراجعه کنید. www.rahpouyan.com
نوشته شده توسط : سبحان |
دوشنبه 87 فروردین 26 ساعت 11:31 عصر
|
|
نظرات دیگران
نظر
|
اِذا تُلِیَت عَلَیهِم ایاتُهُ زَادَتهُم ایمانَا نشانه دیگر ایمان واقعی آن است که ساکن و جامد نیست، به اصطلاح ، پویا و متحرک است،رشد یابنده است. وقتی آیات الهی برای چنین کسی خوانده می شود، ایمان دارد ، بر ایمانش افزوده هم می شود.چنین کسی که مرتبه ای از ایمان را دارد، خدای متعال از لطف خودش ، برای هدایت او وسیله ای فرستاده و آن قرآن است.قرآن پیام الهی است برای هدایت بیشتر ما ، برای اینکه به او نزدیک تر شویم.اگر از کسی که او را دوست می دارید نامه ای دریافت کنید، به شوق می آیید و خوشحال می شوید، در حالی که پیش از آن حالتان طبیعی بود.قرآن نیزنامه خداست برای بندگانش . چه طور ممکن است کسی به خدا ایمان داشته باشد ، اما وقتی نامه خدا را برایش می خوانندتغییر حال پیدا نکند؟! اگر اینطور باشدعلامت ضعف ایمان است . قرآن می فرماید ایمانی زنده است که وقتی آیات قرآن تلاوت می شود ، انسان به آنها توجه پیدا کند و بر ایمانش افزوده شود. پی نوشت ------------------------------------------------------- منبع مطلب فوق درس اخلاق استاد فرزانه،حضرت آیت الله محمد تقی مصباح یزدی در جمع عده ای از طلاب و دانشجویان در سال 78 می باشد.
نوشته شده توسط : سبحان |
جمعه 87 فروردین 16 ساعت 11:42 عصر
|
|
نظرات دیگران
نظر
|
نشانه های ایمان حقیقی اگر انسان واقعا کسی را دوست داشته باشد و اتفاقا به یاد او بیفتد یا کسی نامش را بیاورد،تغییر حالی در انسان پیدا می شود .به عنوان مثال ، وقتی اسم امام زمان (عج) را می شنود، احساس می کند به همان اندازه ای که نسبت به ایشان معرفت و علاقه دارد دلش تکان می خورد و تغییر حالی در او پیدا می شود.هر قدر انسان معرفت و محبتش بیش تر باشد، تغییر حال بیش تری در او ظاهر می شود.یکی از مصادیق مهم این قاعده، یاد خداست . کسانی که خدا را به عنوان یک عظمت بینهایت می شناسند و این معرفت در دلشان وجود دارد، بسته به درجه معرفتشان، به هنگام یاد خدا حالشان تغییر می کند.این همان است که در آیات کریمه قرآن با تعبیراتی از قبیل خشیت، خوف، وَجَل و مانند اینها از آن یاد شده است. آیه دوم سوره مبارکه انفال بر این امر صحه می گذارد که :( انما المومنون الذین اذا ذکر الله وجلت قلوبهم).اولین نشانه مومن واقعی آن است که وقتی یاد خدا می شود یا خودش به یاد خدا می افتد، دلش می لرزد.ما هم می توانیم خودمان را بیازماییم تا بدانیم که چقدر این نشانه در ما وجود دارد. (وجل) حالت لرزش و تکان است.اگر چنین حالتی نباشد، انسان چه بیاد خدا باشد ، چه نباشد برایش فرقی نمی کند.بنابراین نمی شود گفت ایمان واقعی به خدا دارد. پس اولین اثر ایمان این است که هنگام توجه به خدا تغییر حالی در درون انسان پیدا شود. پی نوشت ------------------------------------------------------- منبع مطلب فوق درس اخلاق استاد فرزانه،حضرت آیت الله محمد تقی مصباح یزدی در جمع عده ای از طلاب و دانشجویان در سال 78 می باشد.
نوشته شده توسط : سبحان |
یکشنبه 87 فروردین 11 ساعت 10:31 صبح
|
|
نظرات دیگران
نظر
|
فراموش کردن خاطره 22 اسفند دانشگاه شریف برای من و همه اونهایی که اون روز در صحن مسجد دانشگاه شریف حاضر بودند ، ممکن نیست، 20 اسفند 84 یعنی دو روز قبل از مراسم شهدای شریف سه تا از شهدای گمنام رو در دانشگاه خودمون استقبال کردیم ، شهدایی که دانشگاه ما سه سال در تب و تاب حضور اونها در صحن دانشگاه سوخت، بچه های بسیج بارها و بارها فلسفه حضور شهدا در دانشگاه رو با اساتید مختلف به بحث نشستند، نزدیک به 20 جلسه در مورد شهید و شهادت در دانشگاه حرف زده شد و سووالات زیادی مطرح شد و جو عمومی دانشگاه جهت حضور شهدا فراهم شد. با تمام این توصیفات عده ای از بچه های تحکیمی تحت القائات دوستان صاحب قدرت خود با نوشتن چندین تراکت مخالفت خودشون رو با حضور شهدا در دانشگاه اعلام کردند.اون روزها کمتر کسی از بچه های بسیج در دانشگاه ما پیدا می شد که دلایل عقلی و نقلی زیادی بر لزوم حضور شهدا در دانشگاه نداشته باشه!!! اما یک ماهی می شد که زمزمه حضور شهدا در دانشگاه شریف هم به گوش می رسید و چه زود و بی مقدمه شهدا مهمان دوستان شریفی شدند.اون روز حتی خود بچه هایی که زمینه این حضور رو فراهم کرده بودند ، نسبت به کاری که می کردند مطمئن نبودند و در برزخ حضور شهدا در پشت درب دانشگاه و تحصن تحکیمی ها بر روی مقبره های آماده شده، مونده بودند .وقتی حاج سعید حدادیان داستان مخالفت اهل مدینه با تدفین امام حسن مجتبی (ع) در کنار حضرت رسول(ص) رو نقل کرد ، فضای عجیبی بر مسجد حاکم شد و ناگهان با فریادهای حسین حسین شهدا وارد صحن دانشگاه شدند و بر و بچه های متحصن با مشت و لگد پراکنده شدند ، تابوت ها بر روی دست بچه ها جلو عقب می شد و نزدیک بود یکی دوبار بیفته ، اما بلاخره تکه های باقی مونده از شهدا در گودال های حفر شده در صحن مسجد دانشگاه شریف آرام گرفت و نوای زیارت عاشورا در اون فضای بهت و حیرت حاکم بر فضای مسجد، قرائت شد. و این حکایت همچنان باقیست .... دیروز شهید بهشتی و امروز هم علم و صنعت و شیراز ...
نوشته شده توسط : سبحان |
چهارشنبه 86 اسفند 22 ساعت 9:48 صبح
|
|
نظرات دیگران
نظر
|
شباهت من و رسول خدا(ص)... پنجشنبه شب (دوم اسفند ماه ) نماز مغرب و عشا رو در حرم حضرت شاهچراغ خوندم(جای همه شما خالی) بعد از زیارت مختصر حضرت خیلی سریع خودم رو به تالار شهید دستغیب واقع در مجتمع رفاهی دانشگاه شیراز رسوندم، جایی که بیست و دومین مراسم شب شعر عاشورا به میزبانی شیراز در حال برگزاری بود. نزدیک به یک ساله که از فضای پر از هیاهوی تهران دور شدم و کمتر فرصت شرکت کردن در چنین مراسماتی رو پیدا می کنم . بنابراین فرصت شرکت کردن در با سابقه ترین شب شعر کشور رو غنیمت دونستم و به هر شکل که بود در ساعت 7:35 دقیقه در جلسه حاضر شدم. تازه جلسه شروع شده بود و شعرا یک به یک در حال خوندن شعر های خودشون بودند، شعرای پیر و جوان جلسه، هر کدام در حد بضاعت خودشون به اظهار ادب مشغول بودند.احساسات پاک و معنوی شعرایی که تازه از سفر کربلا برگشته بودند ، به همراه نوای دلنشین روضه و مرثیه تالار محل برگزاری رو که دیگه جایی برای نشستن نداشت شبیه یک حسینیه کرده بود و صدای گریه و شیون زنان و مردان رو بوضوح می شد ، شنید.اما نقطه اوج برنامه اون موقعه ای بود که از استاد سید مجتبی حسینی برای ایراد سخنرانی دعوت شد.سید که تازه رسیده بود ، روی سن رفت وبعد از نشستن به روی صندلی اینطوری شروع کرد ( لقد کان فی رسول الله اسوه حسنه ) لحن ملایم و دلنشین سید مجتبی اینطوری ادامه پیدا کرد ( اگر رسول خدا برای ما بهترین لگو است ، نماز ما ، عبادت ما ، اخلاق ما ، رفتار ما و حب و بغض های ما کدامیک به رسول خدا شبیه است ؟) من خیلی زود به این سوال در ذهن خودم جواب دادم . هیچکدام ، هیچکدام ، هیچکدام .... اما سید مجتبی در ادامه روایت زیبایی رو خوند که همه حاضرین رو به خودشون امیدوار کرد و من هم مجبور شدم که جواب خودم رو پس بگیرم. (رسول خدا بر بالای منبر در حال خواندن خطبه هستند ، نگاهشان به سمت انتهای مسجد خیره می ماند و به یکباره و سراسیمه از بالای منبر به سمت کودک خردسالی که هنگام ورود به مسجد زمین خورده بود، حرکت می کنند... کودک کسی نیست جز حضرت اباعبدالله الحسین (ع) ، حضرت در آن هنگام در مقابل چشمان مهاجر و انصار می گویند « امرنی به حبه » من به دوستی حسین امر شده ام .) صدای گریه به اوج خودش رسیده بود و فریاد های حسین حسین جمعیت ، فضای تالار رو معطر می کرد که سید مجتبی ادامه داد : ما شیعیان حداقل در این ویژگی یعنی دوست داشتن امام حسین (ع) با حضرت رسول (ص) مشترک هستیم.
نوشته شده توسط : سبحان |
یکشنبه 86 اسفند 5 ساعت 11:24 عصر
|
|
نظرات دیگران
نظر
|
هنگامى که دکتر احمدى نژاد در جمع خانواده هاى شهدا و ایثارگران بوشهر گفت: «دشمن با موشک، مخالف نیست، بلکه با فرهنگ و روحیه حسینى، مخالف است»، ناگهان شعار «هیهات منا الذله» فضاى سالن را پر کرد. طنین این شعار هنوز در گوش ها بود که رئیس جمهور ادامه داد: «پیروزى هسته اى ملت ایران محصول روحیه شهادت طلبى ملت ایران است.» در این هنگام یکى از جانبازان ردیف جلو برخاست و خطاب به دکتر احمدى نژاد اظهار داشت: «آقاى رئیس جمهور! مادر من در بازار برازجان خرمافروش است، به من گفت: «به احمدى نژاد بگو محکم بایست، 9 فرزندم فداى احمدى نژاد.» رئیس جمهور هم در پاسخ تصریح کرد: صدها احمدى نژاد فداى یک لحظه آن مادر خرمافروش. آنچه در این سرزمین مى گذرد از آنچه بر مناسبات دنیاى امروز حاکم است، زمین تا آسمان تفاوت دارد. در حالى که رقابت ها در دنیا حول خواسته هاى صرفاً نفسانى و منافع فردى شکل گرفته، اما در اینجا یک فرهنگ فراگیر و روحیه حرکت آفرین حکومت مى کند: فرهنگ عاشورا و روحیه شهادت طلبى.
نوشته شده توسط : سبحان |
دوشنبه 86 بهمن 29 ساعت 9:39 صبح
|
|
نظرات دیگران
نظر
|
آخرین ساعات روز جمعه آخر آذر ماه امسال، شبی که به طولانی ترین شب سال معروفه ، در حالیکه به خونه برمی گشتیم به ناگاه و خیلی اتفاقی به تریلری که حامل درب ساخته شده برای حرم حضرت اباالفضل(ع) بود، برخوردیم. یک هفته ای می شد که خبر چرخوندن این درب توی شهر پیچیده بود و مردم دسته دسته و با هرجایگاه اجتماعی برای بازدید از این درب و تبرک جستن به اون به ایستگاه های مشخص شده می رفتند، هوا خیلی سرد بود ، اما گرمای شوق مردم رو می شد با تمام وجود حس کرد. با خودم می گفتم این مردم توی این ساعت شب اینجا چی می خوان! حلقه مردم به دور تریلر لحظه به لحظه تنگ تر می شد و نایلون حاوی کمک های مالی مردم لحظه به لحظه غنی تر ... سرمای طولانی ترین شب سال توی این قسمت از شهر ما اصلا جایی برای ظهور و بروز پیدا نکرده بود و مردم لبریز از محبت - والبته کنجکاوی - شتابان خودشون رو برای رسوندن به درب حرم عموی امام زمان(عج) به زحمت می انداختند و برای مزین کردن گنبد و بارگاه عباس ابن علی(ع) حاضر به بذل مال خودشون هم بودند... تصاویر بدون وقفه از جلوی چشمانم عبور می کرد وبا خودم می گفتم: مولا جان اینان که چنین پروانه وار بر گرد درب آستان کبریایی فرزند « فاطمه کلابیه» حیرانند ، در آن مانا ترین آدینه تاریخ چگونه در مقابل آخرین نگار تو رخ برمی گردانند ؟!!! اینان که ندیده، دل در گرو محبت و عشق به تو از دست داده اند، چگونه ممکن است ، که از بذل جان و مال خود در آن کارزار نهایی طفره روند ؟!!! و اینان که با سه بار شنیدن نام جد غریب تو جاری می شوند آیا روزی دست از یاری تو بر خواهند داشت ...؟!!! ماجراهای کربلا و کوفیان و غربت نهایی پیغمبر دشت کربلا « زینب کبری(س)» حیرتی به وسعت طولانی ترین شب سال برایم به ارمغان آورد . .. هر چند بر دلباختگان ، شب هجرش چون «یلدا» یی به شفق و روز فصلش چونان « خمسین الف سنه » می گذرد ، اما سرانجام او می آید و آمدنش جون تندر بهاره ، ناگهانی است و یکباره . تا چند بی تو در دل مرداب زیستن چونان کویر با عطش آب ، زیستن ای باران رحمت کنون مردمان قبیله دهکده جهانی ، پس از نیایش استسقا، تو را چشم در راهند. صبحی دگر می آید ای شب زنده داران از قله های پر غبار روزگاران پی نوشت ژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژ vاول- اعیاد قربان و غدیر بر شما بزرگواران گوارا vدوم - خطاب به بر وبچه های ستاد احیا در خصوص برگزاری احیاء اخیر فقط می گم : به کدامین سفر آواره و سرگردانید؟ فرصتی کو که سر قافله برگردانید vچهارم – اگر بروبچه های طرح رو که وبلاگ دارن می شناسید به ما هم معرفی کنید.(دعا یادتون نره)
نوشته شده توسط : سبحان |
چهارشنبه 86 دی 12 ساعت 12:23 صبح
|
|
نظرات دیگران
نظر
|
وحدت حوزه و دانشگاه در نظر امام خمینى
دانشگاه و حوزههاى علمیه روحانیون مىتوانند دو مرکز باشند براى تمام ترقیات و تمام پیشرفتهاى کشور و مىتوانند دو مرکز باشند براى تمام انحرافات و تمام انحطاطات. از دانشگاه هست که اشخاص متفکر متعهد بیرون مىآید. اگر دانشگاه، دانشگاه باشد، تعهد هم باشد، یک کشورى را اینها مىتوانند به سعادت برسانند، واگر حوزههاى علمیه مهذب باشند و متهد باشند، یک کشور را مىتوانند نجات بدهند. صحیفه نور، ج13، ص206 فرق بین دانشگاه و حوزههاى علمیه نیست در اینکه اگر همراه با علم، تعهد باشد تزکیه باشد، با این دو بال علم و اخلاق و عمل مملکتخودشان را، کشور خودشان را نجات مىدهند. صحیفه نور، ج13، ص207 منشا همه گرفتاریهاى یک کشور از دانشگاه است و حوزههاى علمى، و منشا همه سعادتهاى، مادى و معنوى، از دانشگاه هست و حوزههاى علمى صحیفه نور، ج13، ص207 باید از حوزههاى علمیه یک عالمى به تمام معنا متعهد بیرون بیاید و مرکز ساخت انسان باشد و دانشگاه هم مرکز ساخت انسان. ما انسان دانشگاهى مىخواهیم، نه معلم و دانشجو. صحیفه نور، ج13، ص209 حالا که مىبینید یک تحولى پیدا شده است، دانشگاهى متمایل شده استبه روحانى، روحانى متمایل شده استبه دانشگاهى، با هم هستند و مىخواهند با هم کشور خودشان را بهپیش ببرند، حالا شیاطین بیشتر در فکر هستند که روحانى را از یک طرف بکوبند و دانشگاهى را از یک طرف، و فساد کنند بین این دو تا، به آنها بگویند که اینها چطورند، به اینها بگویند آنها چطورند. چشمهایتان را باید خیلى باز کنید، در این زمان چشم و گوشها باید خیلى باز باشد که یک وقت مىبینید از داخل خود دانشگاه و از داخل خود فیضیه شما را به فساد مىکشانند، شما را به تفرقه مىکشانند. اینها نمىتوانند ببینند، اینهایى که نمىخواهند این کشور یک کشور صحیح و سالم باشد و اربابهاى آنها که از اول هم نمىخواستند، نمىتوانند ببینند که شما با هم مجتمع شدهاید و مىخواهید با هم کار کنید. آنها عواقب این امر را براى خودشان مىدانند که اگر حقیقتا دانشگاهى و حوزههاى علمى وهمه دانشگاهها در هرجا که هستند اینها با هم بشوند و با هم نقشه داشته باشند براى پیروز کردن انقلاب، این براى آنها عواقبى دارد. صحیفه نور، ج13، ص212
نوشته شده توسط : سبحان |
دوشنبه 86 آذر 26 ساعت 11:3 عصر
|
|
نظرات دیگران
نظر
|
البته اکنون اکثر افراد و حتی بسیاری از علمای روحانی متأسفانه با خوشبینی و بدون تأمل عمیق در مسائل، میانگارند که اسلام فیالجمله محتوای علمی سیستم آموزشی کنونی را تأیید میکند و ما شاهد تلاشهایی هستیم که با هدف انتقال این سیستم آموزشی و محتوای علمی آن به حوزههای علمیه انجام میپذیرد. یک برداشت سطحی از توصیههای داهیانهی حضرت امام امت در زمینهی وحدت حوزه و دانشگاه، بدون تأمل میتواند به این نتیجه دست یابد که باید علوم دانشگاهی را با همین محتوای کنونی در حوزههای علمیه اشاعه داد و فیالجمله تعلیمات سنتی را با علوم رسمی و یافتههای علمی و تخصصی دانشگاهی مطابقت بخشید. پایینترین نقطهای که این تفکر میتواند به آن منتهی شود این است که ما معارف اسلام و تعلیمات سنتی حوزههای علمیه را با یافتههای علوم دانشگاهی محک بزنیم و هر چه مورد تأیید قرار نمیگیرد به دور بریزیم. این تفکر هماکنون، در ایران و سایر نقاط جهان، در میان بسیاری از مسلمانهایی که گرایشهای شدید لیبرالیستی و غربگرایانه دارند اشاعه دارد و در واقع مبنای فکری بسیاری از انحرافات سیاسی ـ نظیر آنچه در میان مجاهدین خلق، نهضت آزادی و اصحاب بنیصدر شاهد آن بودیم ـ بر همین برداشتهای لیبرالیستی قرار دارد. اگر به آنچه که حضرت امام امت در هنگام بازگشایی دانشگاهها فرمودند مراجعه کنیم، خواهیم دید که این برداشتهای لیبرالیستی با مفهوم حقیقی وحدت حوزه و دانشگاه ـ یعنی آنچه مورد نظر حضرت امام بوده است ـ بسیار متفاوت و حتی متناقض است. ایشان صراحتاً فرمودهاند: ...دانشگاه را باز کنند، لکن علوم انسانیاش را به تدریج از دانشمندانی که در حوزههای ایران هست و خصوصاً در حوزهی علمیه قم استمداد کنند. آیا مقصود ایشان این است که علمای حوزهی علوم انسانی را با همان محتوای کنونی کتابهای درسی تدریس کنند؟ اگر اینچنین باشد، دیگر چه نیازی است که به سراغ دانشمندان حوزههای علمیه بروند؟ اگر علمای حوزههای علمیه وظیفهی تدریس علوم انسانی را در دانشگاهها بر عهده بگیرند، لاجرم به بازنگری محتوای کنونی علوم انسانی خواهند پرداخت و این محتوا را با نظریات کامل اما غیر مدون اسلام در زمینههای مختلف علوم انسانی مقایسه خواهند کرد و این حرکت به یک تحول عظیم علمی در مبانی معرفتی علوم انسانی منجر خواهد شد و رفته رفته نظام آموزشی دیگری جانشین سیستم آموزشی کنونی خواهد گشت و مقصود از وحدت حوزه و دانشگاه همین است. این تحول بدون تردید تغییری در حد «افزودن چند واحد معارف اسلامی» به همان محتوای قبلی دروس دانشگاهی نخواهد بود. افزودن چند واحد معارف اسلامی به مجموعهی دروس دانشگاهی هیچ مشکلی را از پیش پای برنمیدارد. آنچه که باید انجام شود، یک بازنگری کلی و وسیع و عمیق به محتوای کنونی علوم غربی و ارزیابی آن توسط علمایی است که اندیشهی آنان بر مبانی معرفتی اسلام بنا شده است. اگر حضرت امام دربارهی علوم انسانی تأکید فرمودهاند بدین علت است که این بازنگری و ارزیابی باید نخست از علوم انسانی آغاز گردد و سپس به دامنهی علوم تجربی نیز کشیده شود. اگر این ارزیابی و تطبیق از علوم انسانی آغاز گردد، لاجرم علوم تجربی را نیز در بر خواهد گرفت، چرا که اصولآ، بر خلاف آنچه عموم میپندارند، علوم تجربی، بنیان، جهت و حتی روش پژوهشی خویش را از فلسفهی غربی اخذ کردهاند... پی نوشت ------------------------------------------------------------------------ منبع : مقاله انسان از نسل میمون ، خرافه ای جاهلانه (سید مرتضی آوینی)
نوشته شده توسط : سبحان |
شنبه 86 آذر 24 ساعت 10:35 عصر
|
|
نظرات دیگران
نظر
|
v برداشت اول برگشت و رو به بسیجی ها که نشسته بودند گفت: «هیچ کس بین دو نماز بیرون نره،یه خبر خیلی مهم دارم براتون» حاج آقا بنا را گذاشت به احکام گفتن، احکام وضو. آخرش هم گفت یک لیوان آب بیاورید من همین جا یک بار وضو بگیرم تا ببینید. عبایش را پهن کرد که حسینیه قرارگاه خیس نشود، وضو گرفت و بعد ایستاد برای نماز . یک نفر از توی صف ها گفت : « حاج آقا پس خبر مهمتون چی شد ؟ » حاج آقا برگشت و گفت : « آره ، آره راست می گه . خبر مهم این که من وضو نداشتم حالا که وضو گرفتم همه با هم نماز اول رو دوباره می خونیم ».ادامه مطلب...
نوشته شده توسط : سبحان |
شنبه 86 آذر 3 ساعت 10:3 صبح
|
|
نظرات دیگران
نظر
|
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
|