در دعای افتتاح جمله جالبی هست ، میخوانیم : الذی بعد فلا یری ، و قرب فشهد النجوی . در این جمله خدا چنین توصیف شده است : " آن کسی که دور است و در نتیجه دیده نمیشود ، و نزدیک است و در نتیجه نجواها و سخنان بیخ گوشی را گواه است " . در حقیقت ، ما از او دوریم ولی او به ما نزدیک است . معماست ، چگونه ممکن است دو چیز نسبت به هم از لحاظ قرب و بعد دو نسبت مختلف داشته باشند ؟ بلی ، در اینجا چنین است ، خداوند به اشیاء نزدیک است ولی اشیاء به خداوند نزدیک نیستند ، یعنی با نسبتهای مختلف دور یا نزدیکند نکته جالبی که در این جمله هست این است که وقتی خدا را به دوری توصیف میکند صفتی از صفات مخلوقات را شاهد آن ذکر میکند و آن دیدن است : " کسی نمیتواند او را ببیند " و زمانی که خدا را به قرب توصیف میکند صفتی از صفات خدا را دلیل آن میآورد و آن حضور و آگاهی خداست . آنجا که سخن از کار ماست ، خدا را به دوری نسبت میدهیم و آنجا که سخن از کار او است صفت قرب را به او نسبت میدهیم . سعدی نیکو آورده است : یار نزدیک تر از من به من است و این عجب تر که من از وی دورم چه کنم با که توان گفت که دوست در کنار من و من مهجورم بخشی از کتاب عدل الهی شهید مرتضی مطهری
نوشته شده توسط : سبحان |
پنج شنبه 93 تیر 19 ساعت 1:36 صبح
|
|
نظرات دیگران
نظر
|
نوشته شده توسط : سبحان |
جمعه 93 تیر 13 ساعت 12:3 عصر
|
|
نظرات دیگران
نظر
|
جوانى بود که براى تحصیل آمده بود و طلبه شده بود. از کرج بود و قبلاً شغل هایى هم گذرانده بود. مدتى در حوزه چرخ خورده بود و برخوردها و نظرهاى گوناگون گیجش کرده بودند که چه بکند و کدام حرف را بپذیرد؟ یک روز صبح سر سفره با هم برخورد کردیم. او کلافه شده بود. مىگفت: آخر ما نفهمیدیم چه باید بکنیم و سر و کار ما با کیست؟ یکى مى گوید: خودت باید کار بکنى. دیگرى مى گوید: مراجع تأمینت مىکنند. یکى مى گوید: امام زمان نگهدار توست. و یکى مى گوید: خدا تو را به عهده دارد و رزق تو با اوست. راستش تکلیف ما چیست؟ خودم کار کنم و درس بخوانم و مثل على باشم یا بنشینم تا مراجع و امام و خدا دستى برایم بالا بزنند و کارى برایم بکنند. به او گفتم: تو کارى را انجام بده که مهمترین کار است. حساب کن امروز در جامعه ى تو چه نیازهایى هست؛ از پزشکى و مسکن سازى و راه سازى و... تا بقالى و خیاطى تا تربیت و مهره سازى و سازماندهى و رهبرى. بعد هم حساب کن تو چه توانى دارى و چه امکاناتى و چند تا از این کارها از تو ساخته است و شروع کن. آن وقت اگر گرسنه بودى، مىتوانى از هر کجا بردارى. و بعد گفتم این را هم در نظر بگیر و اغفال نشو که على اگر کار کرد، در دوره ى بى کارى اش بود. على در هنگام خلافت، بیل برنداشت. آن جا که آدمها محتاج او بودند، به درخت ها نپرداخت. همینطور رسول و همینطور تمامى پیشوایان، هنگامى که از کارهاشان ممنوع مىشدند، به آن کارها مىپرداختند. تو اگر بخواهى یک مهره باشى، مى توانى پس از آگاهى به نقش خودت در هر شغلى و در هر دست هاى نفوذ کنى و اگر بخواهى مهره ساز باشى، دیگر فرصتى ندارى جز اینکه بار بگیرى و بار بگذارى. اگر مى توانى که تمامى کارهایت را در دست داشته باشى، چه بهتر و اگر مى توانى جمع کنى، چه بهتر وگرنه کارى را انتخاب کن که بیشتر ضرورت دارد. کمى آرام شده بود که نگاهش کردم و یک لقمه برایش گرفتم. از من دور بود. به رفیقم دادم و او هم با واسطهى دیگرى لقمه را به او رساند. به او گفتم: حالا ما مى مانیم با این مسأله که سر و کار ما با چه کسى است؟ خودمان یا مراجع یا امام یا خدا؟ گفتم: در همین لقمه فکر کن، گاهى دید تو پنج سانت است. تو مىبینى یک لقمه در دهانت نشسته و دارى مى جوى. خوب پیداست که مى گویى جانم، یک لقمه در دهان من افتاده. تو به تصادف دل مى بندى. گاهى بیشتر دیدهاى. دست خودت را دیدهاى که لقمه را در دهان تو گذاشت. اینجا با غرور مى گویى خودم همه کاره هستم. گاهى بیشتر حساب مىکنى که، من که دستم لقمه نداشت. فقیر بود. از کجا آورد؟ اینجاست که بیشتر نگاه مى کنى و رفقیت را مى بینى و مى گویى آنها به من دادند. گاهى بیشتر مى کاوى که اینها هم مثل من هستند. همه فقیرند. همه دست خالى هستند. از کجا آورده اند؟ زمین را مىبینى که مىروید و خاک را مىبینى که گندمزارها را برپا مى دارد مى گویى هان! زمین به من داد. تا آن جا که فقر زمین را مىبینى که بهار و پاییز و تابستان و زمستان دارد و محتاج نور و حرارت است و به خورشید دل مىبندى. تا آن جا که از همه ى اینها مى گذرى و به رابطه ى جارى در آنها و به نظام حاکم بر آنها مى رسى و مى گویى این نظام مرا پرورید و به من بخشید. تا آن جا که از این نظام هم جلوتر مىروى و تنظیم ها را مىبینى و دست هایى که هستى را براى تو چرخانده، به او چشم مى دوزى و با او پیوند مى خورى؛ که مى بینى، نه پدیده و مُلک و نه رابطه ها و ملکوت هیچکدام از خود چیزى ندارند و فقیر هستند و تکیه گاه مىخواهند. از خاطرات مرحوم صفایی(عین صاد)
نوشته شده توسط : سبحان |
سه شنبه 93 تیر 3 ساعت 12:28 صبح
|
|
نظرات دیگران
نظر
|
روز جزا، روز پاسخگویی است؛ پاسخگویی به معنای واقعی کلمه؛ پاسخگویی بدون امکان رفع و رجوع بیمورد؛ اصلاً نمیشود انسان عذر دروغین و بیخودی بیاورد. انسان در مقابل خدای متعال است؛ او گریبان انسان را میگیرد. قیامت، روز محاسبهی بیاغماض است؛ همهی ما محاسبه میشویم. قیامت، روز بسته شدن زبان است. زبانبازیهایی که اینجا میتوان کرد، آنجا دیگر نیست؛ «هذا یوم لا ینطقون و لا یؤذن لهم فیعتذرون».زبان، بسته میشود؛ آنگاه باطن و ملکات و اعضا و جوارح انسان حرف میزنند. اگر در دلمان حقد، حسد، بدبینی، بدخواهی، امراض گوناگون قلبی، کینورزی نسبت به صالحان و شوق و عشق نسبت به گناهان پنهان کرده باشیم، آنجا همه آشکار میشود. قیامت، واقعهی عجیبی است؛ «الیوم نختم علی افواههم و تکلّمنا ایدیهم و تشهد ارجلهم بما کانوا یکسبون».آیات مربوط به قیامت خیلی تکاندهنده است. ***** ما اگر خدای نکرده از هوای نفس خود در تصمیمگیریها پیروی کنیم، از رفیقبازی و خطبازی و عدم ملاحظهی ارزشهای حقیقی تبعیت کنیم، کشور صدمه میبیند. کار ما سخت است. ما بیشتر از دیگران باید به فکر جهنم و عبور از این صراط دشوار باشیم. این چند سال مسؤولیت، ابدی نیست. نمایندهی مجلس هستید، عضو دولت هستید، وزیرید، مدیرید؛ این سه سال، چهار سال، پنج سال، ده سال میگذرد. اگر این چند سال را دندان روی جگر بگذارید و دنبال کسب پول، دنبال درآمدهای نامشروع، دنبال رانتخواری، دنبال استفادهی از امکانات دولتی و دنبال تعرض به بیتالمال نباشید- اینکه خیلی دشوار نیست - آن وقت «انّ الّذین سبقت لهم منّا الحسنی اولئک عنها مبعدون». «هذا یومکم الّذی کنتم توعدون»؛ فرشتگان الهی پیش متقین و مؤمنین میآیند و میگویند این همان روز شماست؛ همان روزی است که وعده و مژدهی آن را انبیا در طول تاریخ به مؤمنین دادهاند. لذت ببرید؛ «ادخلوا الجنّة». ما بیشتر از دیگران باید مراقب باشیم و بیشتر از دیگران از جهنم بترسیم. آتش دوزخ کسانی را که مسؤولیت مضاعف دارند، بیشتر تهدید میکند تا آدمهای معمولی که خودشان هستند و بار مسؤولیت خودشان در دایرهی خیلی محدود و کوچکی. وضع ما سختتر است. ***** توجه داشته باشید که در تاریخِ حکومت شعارهای دینی یا حکومتهای مدعی دین، حکومت روحانیان کم نیست؛ فراوان است. در دورهی جوانی ما، در مناطقی از دنیا حکومت روحانیون مسیحی بود. در چند قرن گذشته هم که کلیسا بر خیلی از کشورهای غربی و بعضی مناطق دیگر حکومت میکرد. در تاریخ اسلام هم که حکومت مدعیان دین و تولیت دین را میبینیم. این چیزها در تاریخ کم نیست؛ الان هم در دنیا حکومتهایی هستند که شعار دین سرِ دستشان قرار دارد. آنچه در دنیا کمیاب است - که این همه دشمنی را به خودش جذب کرده - حکومت ارزشهای دینی است؛ پیدا شدن دین است؛ یعنی اصرار بر تحقق عدالت اجتماعی. اینکه ما میگوییم، شعار نیست؛ حقیقت و هویت ماست. ما اگر دنبال عدالت اجتماعی نباشیم، وجود ما پوچ و بیهوده است و جمهوری اسلامی معنی ندارد حضرت آیت الله خامنه ای(رمضان 1425)
نوشته شده توسط : سبحان |
شنبه 93 خرداد 3 ساعت 8:49 صبح
|
|
نظرات دیگران
نظر
|
علی بن محمود استرآبادی ، معروف به میر سید شریف جرجانی ، از عالمان پرآوازه سده هشتم هجری است که سال 740 قمری در روستای طاغو نزدیک استرآباد دیده به جهان گشود و در همان جا به کسب علوم پرداخت و برای تکمیل تحصیلات خود به شیراز و هرات و قاهره رفت . برخی از ایشان بعنوان استاد عرفان حافظ شیرازی نیز نام می برند. نقل است که این عارف جلیل القدر در جایی در توصیف شهر شیراز براین نکته تاکید می کرد که در این شهر جوان مجردی نمی یابی ، بلکه بزرگان این دیار عذب و مجرد بودن را بسیار ناپسند و زشت می پندارند و به هر وسیله ممکن جوانان را به ازدواج ترغیب می نمایند. دربیان مذمت مجرد بودن احادیث و روایات فراوان نقل شده است ، اما ذکر این نکته نیز جالی تامل دارد که پیشینیان ما نیز چه اهتمامی به امر پسندیده ازدواج داشته اند. در این زمینه و مقایسه حال و روز فرهنگی و اقتصادی جامعه امروز با سده هشتم هجری حرف و حدیث بسیار است اما روی سخن من با کسانی است که می توانند مقدمات این امر مهم را برای جوانان فراهم کنند اما دست رو دست گذاشته و اقدامی نمی نمایند . امروز پانزدهم اردیبهشت ماه روز شیراز نام گرفته است و جا دارد که به همین مناسبت پس از بیان نکته ای دیگر از شیخ جرجانی یکی دیگر از غزلیات زیبای حافظ شیرازی را با هم مرور نماییم. نقل شده که هرگاه در مجلس درس میرسیّد شریف جرجانی شعری خوانده میشد، وی به واسطة انس با علوم عقلی و عدم تمایل به صنعت شعر، میگفت: «عوض این ترّهات به فلسفه و حکمت بپردازید.» امّا چون شمسالدین محمّد صبحگاهان بر درس او وارد میشد، از او میپرسید: «بر شما چه إلهام شدهاست؟ غزل خود را بخوانید.» شاگردان میر به وی اعتراض میکردند که این چه رازی است که ما را از سرودن شعر منع میکنی، ولی به شنیدن شعر حافظ رغبت نشان میدهی؟! استاد در پاسخ میگفت: «آنها إلهامات است، و شعر حافظ همه حدیث قدسی و لطائف حِکمی و نکات قرآنی است. یاری اندر کس نمیبینم یاران را چه شد دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد آب حیوان تیره گون شد خضر فرخ پی کجاست خون چکید از شاخ گل باد بهاران را چه شد کس نمیگوید که یاری داشت حق دوستی حق شناسان را چه حال افتاد یاران را چه شد لعلی از کان مروت برنیامد سالهاست تابش خورشید و سعی باد و باران را چه شد شهر یاران بود و خاک مهربانان این دیار مهربانی کی سر آمد شهریاران را چه شد گوی توفیق و کرامت در میان افکندهاند کس به میدان در نمیآید سواران را چه شد صد هزاران گل شکفت و بانگ مرغی برنخاست عندلیبان را چه پیش آمد هزاران را چه شد زهره سازی خوش نمیسازد مگر عودش بسوخت کس ندارد ذوق مستی میگساران را چه شد حافظ اسرار الهی کس نمیداندخموش از که میپرسی که دور روزگاران را چه شد
نوشته شده توسط : سبحان |
دوشنبه 93 اردیبهشت 15 ساعت 4:35 عصر
|
|
نظرات دیگران
نظر
|
نوشته شده توسط : سبحان |
پنج شنبه 93 اردیبهشت 11 ساعت 6:42 عصر
|
|
نظرات دیگران
نظر
|
مقام معظم رهبری : این فضا (فضای مجازی) به اندازه انقلاب اسلامی اهمیت دارد حجتالاسلام و المسلمین دکتر حمید شهریاری، رئیس مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی و عضو شورای عالی فضای مجازی گفتگویی درباره تشکیل شورای عالی فضای مجازی با سایت خامنه ای دات آی آر داشته اندکه در این گفتگو به نکات بسیار جالب و حیرت انگیزی اشاره داشته اند که از جمله آنها تبیین نگاه دقیق و موشکافانه مقام معظم رهبری به فضای مجازی و عرصه اطلاع رسانی می باشد ،بخش های کوتاهی از مصاحبه در زیر آورده شده برای دسترسی به اصل مصاحبه به اینجا مراجعه نمایید.(تاریخ مصاحبه اسفندماه1390) ***** ...نکتهی بسیار جالب در کلمات ایشان برای بنده این بود که این حوزه به اندازهی انقلاب اسلامی اهمیت دارد. ایشان در مقام تشبیه فرمودند که این فضا مثل یک رودخانهی پر از آب و خروشان است که میآید و دائماً هم بر آب آن افزوده و خروشانتر میشود. اگر ما برای این رودخانه تدبیر کنیم و برنامه داشته باشیم؛ زهکشی کنیم و هدایت کنیم این رودخانه را تا به سد بریزد، میشود فرصت. اگر رهایش کنیم و برنامهای برای آن نداشته باشیم، میشود یک تهدید.ایشان تأکید بسیاری بر اهمیت این فضا و لزوم مدیریت آن داشتند؛ به گونهای که همهی ارکان نظامباید نقش خاص خود را با حضوری فعال در این فضا ایفا کنند. به نظر من علت این موضوع آن است که وقتی مردم و امام خمینی رحمةاللهعلیه نهال انقلاب اسلامی را کاشتند، مستکبران عالم آن را تهدیدی برای منافع خود دانستند. در این میان پیدایش فناوریهای ارتباطاتی و اطلاعاتی، فرصتها و تهدیدهای انقلاب را چنان برجسته کرده که استمرار و تکامل انقلاب اسلامی منوط به توجه خاص و جدی و سرمایهگذاری نظام در این زمینه است. این یکی از جهاتی است که حوزهی فضای مجازی را در نظر رهبری معظم به اندازهی خود انقلاب اسلامی پراهمیت کرده است.
نوشته شده توسط : سبحان |
یکشنبه 93 اردیبهشت 7 ساعت 4:57 عصر
|
|
نظرات دیگران
نظر
|
امام صادق (ع) از قول پیامبر عالیقدر (ص) نقل می فرماید: که خداوند براى کسى که در پى دانش راه بپیماید، راهى به سوى بهشت می گشاید؛ و فرشتگان براى ابراز خشنودى خویش (یا خدا) بال و پرشان را بر دانشجو فرو می گسترند. و براى دانشجو هر که در آسمان است و هر که در کره زمین، حتى ماهى در دریا، طلب آمرزش می کند. و برترى دانشمند بر عابد، مثل برترى ماه شب چهارده بر سایر ستارگان است. و براستى دانشمندان میراثبر پیامبرانند. و پیامبران هیچ گونه پولى به میراث نمی گذارند؛ بلکه علم به میراث می گذارند. بنا بر این، هر کس بهرهاى از علم فراگیرد، بهره هاى شایان و فراوان برده باشد
نوشته شده توسط : سبحان |
جمعه 93 اردیبهشت 5 ساعت 7:48 صبح
|
|
نظرات دیگران
نظر
|
نوشته شده توسط : سبحان |
دوشنبه 93 فروردین 25 ساعت 9:52 عصر
|
|
نظرات دیگران
نظر
|
یکی از برادران شفیقم مطلبی را در تحلیل عملکرد جناب مسعود خان ده نمکی در عرصه سینما نگاشته بود ، مطلب زیر را بعنوان نظر و در واقع پاسخ به دوست و برادر خوبم نوشتم. *** سلام اخوی ! به نظرشما احترام می گذارم ولی اگر اجازه بدهید باید بگویم که با تحلیل شما مخالف هستم ! آثار ده نمکی در بالا و پایین بین تکنیک و محتوا، به سمت غلبه محتوا بر تکنیک غش کرده است . البته باید در داخل پرانتز به این نکته هم اشاره کنم که بخش زیادی از محتوای مورد اشاره مسعود خان ده نمکی مورد تایید بنده نیست و آن را حتی دور از مفاهیم اساسی انقلاب اسلامی می دانم اما به هر شکل ایشان از دایره باورمندان به تفکر حضرت روح الله خارج نیست ، بلکه مقدمه و موخره حضور در عرصه سینما از جانب ایشان طی نشده است. اجازه بدهید بحث را کمی بیشتری باز کنم و در عین حال بطور مختصرعرض کنم که بعد از پیروزی انقلاب اسلامی اندیشمندان این عرصه با پدیده هایی در عالم جدید مواجه بودند که هر یک متعلق به عالمی دیگر بود در واقع انسان غربی با روشی که ناشی از جهان بینی خود بود ، مقصدی را برای خود مشخص کرده بود که در حیطه همین عالم مادی قابل تحقق بود و می کوشید که با استفاده از عقل و ثروت خود بهشت را در روی زمین برای خود مهیا کند .یکی از این پدیده ها سینما بود که غایت آفرینش آن توسط انسان غربی، ایجاد سرگرمی است. به تعبیر دیگر سینمای غربی ها به دنبال غفلت آفرینی برای عدم توجه انسان غربی به شکست ها و آرزهای تحقق نیافته اش بر روی زمین است. حال باید به این سوال اساسی پاسخ دهیم که آیا این پدیده ی عالم جدید که ره آورد جهانبینی غرب است، می تواند مسخر انسان انقلاب اسلامی گردد و یا اینکه اتفاقات دیگری خواهد افتاد ؟ بر طبق نظریات سید مرتضی آوینی انسان انقلاب اسلامی تنها در صورتی می تواند این پدیده ی عالم جدید را به خدمت خود در بیاورد که اولا بر تکنیک سینما بطور کامل مسلط گردد (تسخیر جوهره تکنیک ) ، ثانیا تحولاتی از جنس انقلاب اسلامی در درون خود آن شخص رخ داده باشد ، به تعبیر بهتر تحول انفسی از جنس انقلاب اسلامی برای خود آن شخص اتفاق افتاده باشد. این اتفاقات در واقع مقدمه ورود به عرصه سینما و بطور کلی همه پدیده های عالم جدید است که نسبت شان با انقلاب اسلامی مشخص نیست و بلکه در غایت خود با هم در تضاد نیز می باشند . آره عباس جان ... سینما منبر نیست و دوست و رفیق شفیق ما هم مسیر رسیدن به سینما را کمی وارونه طی می کند ولی در هر صورت امیدوارم که به زودی تجربیات خود را جمع آوری کند و با تسلط بر این « خر دجال » موجبات آفرینش سینمایی از جنس انقلاب اسلامی را فراهم نماید. می بخشی پر گویی کردم ، باعث و بانی خیر شدی تا این مطلب رو بصورت یک پست جدا در وبلاگ بگذارم. و من الله التوفیق و علیه التکلان
نوشته شده توسط : سبحان |
دوشنبه 93 فروردین 18 ساعت 4:11 عصر
|
|
نظرات دیگران
نظر
|
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
|